نوت معرفی | گوشِ شنوایِ آقایِ ماهی | داستان های lefv غنچه شوید
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
The angel who fell from heaven
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۱۰ ب.ظ
  • ۱۷۶ : views
  • ۲ : Comments
  • : Categories

مدرسه

الان که دارم مینویسم اخرین جلسه این ترم کلاسمه، دارن صدام میکنن، گوشیم از شدت پیام هایی حاوی "هی دختر کجایی" یا "داره صدات میزنه ها" کمی دیگه هنگ میکنه و احتمالا غیبت هم خوردم ولی لازم بود بنویسمش

.

مدرسه نبود.

 

کاشی کاری هایی که هر کدوم داستان درس های مهم دبستان بودن و توی گرمای تابستون با روزی چهار تا بستنی شاید دووم می اوردیم که کاشی هارو خورد کنیم بچسبونیم حواسمون باشه نیوفتن خشک بشن و فقط هم خودمون بودیم. نبودن.

چوب هایی که روش اسم مدرسه رو نوشته بودیم. حتی نقاشی در ورودی که شبیه زیرشلواری شده بود و کلی مسخرش کردیم هم نبود. 

قفسی که دور درخت چنار بزرگمون گذاشته بودن و توش پر پرنده بود (یه بار هم دوتا از بچه ها خرگوشاشون رو اوردن گذاشتن اونجا اونام کم کاری نکردن چند وقت بعد ما شاهد یه عااالمه خرگوش کوچولو و پشمکی توی قفس بودیم) اونم نبود.

الاچیق ها که بعد دو سال یکی از راه پله هاشو برداشتن که ته حیاط کلاس اضافه کنن. نبودن. دیگه اونی که سقف ابی داشت نمیتونست پاتوقمون حساب شه چون نبود.

اب نمایی که وقتی دیدیمش همه با دهن باز بهش زل زده بودیم یا گلدونایی که دونه دونشون شاهد خنده هامون و تلاش بی وقفه سال اخرمون برای حفظ کردن شعری که قرار بود تو مسابقه بخونیم بودن یا کلاسی که جیغامونو تحمل کرد (دوم شده بودیم). هیچ کدومشون نبودن.

 

درسته دوساله که دیگه اونجا درس نمیخونم ولی وقتی همیشه بین راه خونه تا خونه مادربزرگم میدیدمش بهم میگفت تو از اینجا اومدی و من بهت افتخار میکنم و این خودش تنهایی بهم انرژی کافی رو میداد. اما اینبار انگار از روی صندلی مترو بلند شده بود که لباسش رو بتکونه ولی سریع جاشو گرفته بودن. نبود. 

 

یه دبیرستان روی صندلیش نشسته بود و هرچی بهش چشم غره رفتم تکون نخورد.

جای کاشی کاری هاش شعار های گاها بی معنیی بود که روی در و دیوار دبیرستان ها مینویسن.

اسمش جای اسم مدرسمونو گرفته بود و من هرچی اصرار کردم اجازه ندادن حیاطش رو ببینم.

مدرسه رفته و یه تیکه گنده اندازه همه خاطراتی که توش داشتم رو با خودش برده. تنها ترین حسی که داشتم همدم حال و روز الانم شده و حتی نمیتونم با فضای دبیرستان جاهای خالی رو پر کنم. 

 

نمیخوام تمومش کنم ولی میدونم مدرسه رفته. منم دست تنها نمیتونم برش گردونم.

Notes ۲
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۲۶ ب.ظ
  • ۱۷۱ : views
  • ۵ : Likes
  • ۵ : Comments
  • : Categories

گل فشان

گویند پدیده ای در جهان پیرامون ماست حاصل عوارض ژئومورفولوژی و زمین شناسی.

گویم حرف هاییست که هیچ گاه بیان نمیشود. در عوض جمع میشود. فشار می آورد. اما فوران نمیکند. آرام سرازیر میشود. خالی میشود ذهن از آنچه بود و آنچه نیست. سرد میشود. سنگ میشود. اطراف را تشکیل میدهد. اطرافی که نبود اما هست. اطرافی که هست متشکل میشود از حرف هایی که هیچ وقت بیان نشد. هرگاه به ذهنت رجوع میکنی حرف ها آنجا هستند. میبینی اما نمیگویی. فوران های دگر روی قبلی ها قرار میگیرد. کوه میشود یا دره بستگی به حرف ها دارد. برای دیدن مغزت باید از کوه بالا یا از دره پایین بروی. مغزت کجاست؟ نیست. دفن شده. مدفون زیر حرف هایی که هیچ گاه بیان نشد. حرف ها روی هم سوار شدند. سنگ شدند. برای استخراج آن باید حفر کنی. چاله ای به عمق همه حرف هایی که بیان نشد. یافتی مغزت را؟ حیف که بین لایه های مرده آن سنگ ریزه جمع شده. سنگ ریزه هایی از جنس همان که خودت میدانی. من دیگر نمیدانم. گل ها از مغزم بیرون زده اند. بدنم نیست. مدفون شده. زیر حرف هایی که.. حرف هایی که.. سنگ هایی که بدنم را احاطه کرده اند. فشار زیاد است. درهم میشکنم. زیر فشار حرف هایی که.. سنگ هایی که.. یادم نیست. نمیبینم. نمیشنوم. حس نمیکنم. سنگ است. همه چیز سنگ است. گل ها هنوز بیرون می آید. فوران نیست. جریان راکد حرف هاییست که.. حرف هایی که..

.

.

نمیدانم.

Notes ۵
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۴۸ ب.ظ
  • ۱۲۷ : views
  • ۱ : Comments
  • : Categories

شب

شبها بین گل های روی دشت دراز میکشم، سرمو روی زمان میزارم و بعد فضا رو روی خودم میکشم. درحالی که زمین و فضا و زمان بهم فشار میارن خواب میرم. صبح همه اونهارو میبینم ولی هیچ کدوم چیزی که بودن نیستن.

 

Notes ۱
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۳۰ ق.ظ
  • ۱۰۹ : views
  • ۰ : Comments
  • : Categories

MONALISA(again)

فلورا دلتنگم... دلتنگ میفهمی؟

فلورا سرشارم از سوال های بی جواب..

تو میدانی سینه مهتاب را چه کسی خنجر زده از پشت؟!

تو میدانی که بر تن نرم شقایق زخم زده؟!

میدانی عشق تحقیر شده داوودی را؟!

فلورا، دیگر نمیدانند نام گل هارا!

دیگر در شوق تبسم شالیزار بر نمیکشد دل هاشان..

دیگر به رسم پیوند عروسک در بزم مهتاب ستاره نمی کارد چشم هاشان..

فلورا آنگاه که در انبوهه ی این مجسمه های سنگی حرمت

احساس را یاداور میشوم بیگانه خوانده میشوم به چشم!

فلورا سوگندت میدهم به سیب و گندم!

بازگو برایم معمای گل را!

بگو فلسفه ناز عطر سیب سرخ را!

عطر نفس های کیست که آذین بسته باغ نارنج را؟!

فلورا میدانی من با گل ها درد و دل میکنم!

حرف های پریشان دلم را در غزل چشم مست نرگس نظم میبخشم!

به قداست یاس سپید سوگند من رنگ خدا را در عطر عرفانی یاس لمس میکنم!

فلورا چند نگاه فاصله دارم تا اوج..

به گمانم در پشت ازدحام شاخه ها امن ترین وعده گاه عشق زیر چشم انداز ماه آواز میخواند....

 

....

 

اون مکان بین خواب و بیداری رو میدونی؟ اونجایی که میتونی رویاهاتو به یاد بیاری... اونجا همون جاییه که من همیشه منتظرتم.

 

....

 

هیچ وقت به خاطر دوست داشتنت، منو به خاطر خودم تنها نکن!

 

....

 

وقتی تلاش میکنی تا خاطره یکی رو فراموش کنی، خود این تلاش تبدیل به خاطره میشه، پس تو باید فراموش کردن رو فراموش کنی!

 

....

 

مونالیزا پایان ندارد

Notes ۰
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - يكشنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۴۸ ب.ظ
  • ۱۴۵ : views
  • ۱ : Comments
  • : Categories

MONALISA

ماه کامل است

گل ها گریه میکنند

دندان هایش میدرخشند

میمیرد.. میمیرد.. میمیرد

قلبش در سکوت نعره میکشد

گریه هایش را جمع میکند

می کشد.. می کشد.. می کشد

کسی برایش گریه نمیکند

ولی او به همه با تاسف نگاه میکند

آسمانش زمین شده و زمین گویی به دروغ مطلق تبدیل شده است

اما او دیگر گریه نمیکند.. گریه نمیکند.. گریه نمیکند...

....

 

تو داری آب میشی!

 

....

 

مرا نوازش کن، به زیبایی یک رویا

نوازشم کن، به آبی دریا

نوازش میشوم، به آسانی یک نگاه

من غمگین تر از آنم که دستانت را ول کنم

و ضعیف تر از آنم که تورا محکم بگیرم

مرا بگیر، به قدرت یک نجوا.

 

....

 

گریه خیلی سخت به نظر میرسید و اون داشت کار سختی رو به غم انگیز ترین شکل ممکن انجام میداد. داشت بدترین درد ممکنو تجربه میکرد.

 

....

 

نقاشی کن مثل یک رویا

رویایی به زیبایی یک پرواز

دنیا خودش نقاشیست

تو از نو نقاشی کن دنیا را

این قلمو نسیت، زندگیست

این رنگ نیست، روح است

تو با این روح و زندگی، نقاشی کن حیات را

دنیا خودش نقاشیست، تو از نو نقاشی کن دنیا را.

 

....

 

هممون گاهی توی یک کوچه بن بست گیر کردیم؛ توی کوچه بن بست فقط یک راه برای خروج هست. تمام راه های دیگه بهمون آسیب میزنن درحالی که هیچکس از آسیب خوشش نمیاد!

 

....

 

دیگر نت های رقصان از دهانم به بیرون پرواز نمیکنند

دیگر نمیتوانم رخت خوابی برای گوش هایم فراهم کنم

پس تو نگاه کن، با دقتی وصف ناپذیر نگاه کن

به گلها، به درخت ها، به چمنزار ها

به من، به آسمان، به دریا و لبخند بزن مونالیزا...

دیگر کسی لبخند نمیزند

همه آنها با رنگ روغن و قلمویی ظریف با مهارت روی چهره خود نقشی را طراحی کرده و نام لبخند روی آن میگذارند

اما هیچ کدام نیست به زیبایی لبخند ما...

لب ها خاک گرفته.. درخت هارا غم زده... دیگر جهان شکوفه ای به خود ندیده

پس تو در میان این بوم های حرکت کننده، لبخند بزن. به روی شکوفه ها...

شکوفه هایی که انتظار میکشند، انتظار لبخندی به زیبایی لبخند مونالیزا..

با گوشه لب هایت، دستانم را بگیر و مانند عروسک خیمه شب بازی مرا بالا بکش، به سوی آسمان ها

ای عزیز تر از جون و آپولون و دیانا..

حال اگر ستاره ها ساکت شده اند... اگر گل ها دیگر نیازی به گریه ندارند..

تو تنها لبخند بزن، لبخندی فراتر از آنچه نهفته در نقاشی مونالیزا...

 

....

 

(Continues in MONALISA(again

Notes ۱
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - شنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۴۰ ق.ظ
  • ۱۰۵ : views
  • ۳ : Comments
  • : Categories

Insects

روی زمین دراز کشیدم. کم کم حس سوزش های ریزی رو پشت پاها و کمرم حس میکنم. بلند میشم و حشره ها رو میبینم که خیلی آروم از پوستم رد شدن و به گوشتم رسیدن. قدم که برمیدارم از هم باز میشن و دوباره بهم حمله میکنن. بعد چند قدم دیگه نمیتونم روی پاهام وایسم. الان به صورت روی زمین افتادم. کم کم حس سوزش های ریزی رو روی دل و قفسته سینم حس میکنم. یه جورایی عجیبه. به تنها چیزی که فکر میکنم اینه که وقتی همه اعضامو با خودشون میبرن دوباره میتونن جوری کنار هم بزارن که شبیه آدم باشه یا قبل اون ملکشون همه رو میبلعه؟

 

پ.ن. :هرچقدم که باغ سبزو دوست داشتی باشه تیکه حشره هاش برای من مثل مرگ تدریجی میمونه برای همین مغزم دست به همچین خلاقیت هایی میزنه که همچین کابوسایی ببینم. پراکندگی شدید کلمه هارو فک کنم از جمله های کوتاه و کوچولو بشه تشخیص داد و اینکه با کسی حرف نزدم بیشترش میکنه. با این حال سوغاتی این سه روز کلی متنه که نمیدونم کدومو اول بزارم ">

Notes ۳
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - دوشنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۲۵ ب.ظ
  • ۲۱۱ : views
  • ۶ : Likes
  • ۳ : Comments
  • : Categories

نابینا

وقتی دیدمش که با تنه من روی زمین افتاد فکرشم نمیکردم برای راحتیش مجبور بشیم کاناپه به اون بزرگی رو بلند کنیم.