نوت معرفی | گوشِ شنوایِ آقایِ ماهی | داستان های lefv غنچه شوید
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
The angel who fell from heaven
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - شنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۳۰ ب.ظ
  • ۱۸۹ : views
  • ۷ : Likes
  • ۹ : Comments
  • : Categories

زنگ تفریح اول سرگذشت

 

سلام>

وای سلام! چقدر سلام کردن اینجا حال میدهههه>>>

سلاااااامممممم!

من هستم. یعنی بودم ولی پست نذاشتم. خیلی دلم میخواست بذارم ولی نشد. و الان نمیدونم از کجا شروع میکردم معمولا پس همینجوری پی نوشتی میرم جلو.

 

  • پ.ن¹: اول از همه بذارین بپرسم که ببینینش. اگه بخوام یکی از متنامو به کسی نشون بدم که تا حالا نخونده شما کدومو پیشنهاد میکنین؟ و کدوم یکی رو خودتون بیشتر دوست دارین؟ چون خودم که میخوام انتخاب کنم خیلی عجیب میشه.

 

  • پ.ن²: از یک سالگی وبلاگ کلی گذشته و قول میدم وقتی امتحانا تموم شدن جبران کنم واسش. یکم از پست نذاشتن ها هم واسه همین بود. میخواستم بعد یکسالگیش اولین پستی که گذاشته میشه مال همون یکساگیش باشه.. که نشد.

 

  • پ.ن³: راز اسب های توی آینه رو تموم کردم. و.. نمیگم که من مثل نویسندش خوب مینویسم. ولییی. خط داستانیش و مدل نوشتن شبیه مال من بود. قبول کنین لطفا. جمله های کوتاه کوتاه داشت، افسانه ای بود، از اون اطلاعات علمیش مطمئن بود و هزار تا چیزو گشته بود تو یه قالب کلی جا داده بود. زیبا نیست؟ هست.

 

  • پ.ن⁴: دلم میخواد هزاران جا و پیش هزاران نفر از مدرسه غر بزنم. جوری که هرکسی که منو میشناسه اینو بفهمه. اما هربار که خودم یه حرکتی میزنم و منتظر بقیه نمیمونم بهم توجه کنن همه چی درست میشه. و اینم هست که وقتی غر بزنم یعنی دارم قبولش میکنم. من این کارو نمیکنم.

 

  • پ.ن⁵: دقت کردین؟ هلن چان پارسال این موقع نهم بود و خیلی بزرگ بود. امسال من نهمم اون دهمه و هنوز خیلی بزرگه؛ ولی من مثل پارسالش بزرگ نیستم. نمیدونم میفهمین چی میگم یا نه ولی حس بدی نیست با این حال.

 

  • پ.ن⁶: افتاده سر زبونم هی همش ...eeeey, you're my Juliet و در جوابش ..eeeeeey, show your silhouette میدونم اصلش eh هست و ey نیست ولی ey افتاده سر زبونِ من. و خب تا این میره میشه Ding dong, I know you can hear me, Open up the door, I only want to play a little 

 

  • پ.ن⁷: چند وقت پیش یه ناگت جدید گرفتیم که ناگت هاش شبیه قارچ بود.. و حدس بزنین چی؟ توشم قارچ بود مرغ نبود. ولییییی. زود قضاوت نکنین. نگینی اصلا از قارچ پخته خوشش نمیاد اما اینارو دوست داشت و خورد و واسه فردا صبحشم نگه داشت. و یه اتفاق دیگه هم میوفته این چند وقت. بچه ها وقتی قارچ میکشن یا یه جایی قارچ پیدا میکنن عکسشو برام میفرستن یا میارنش و قبول دارم من کیوت ذوق میکنم ولی کار اونا خیلی خر و کیوت ترهT-T

 

  • پ.ن⁸: فعلا به نظرم واسه امشب بسه تا ببینم بین امتحانا میرسم پست بذارم یا بعدشون میام. مراقب خودتون باشین غنچه های من.