نوت معرفی | گوشِ شنوایِ آقایِ ماهی | داستان های lefv غنچه شوید
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
The angel who fell from heaven
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - چهارشنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۱۵ ق.ظ
  • ۲۵۵ : views
  • ۱۰ : Likes
  • ۴ : Comments
  • : Categories

ˌkɑːdɪəʊˈmɛɡəli

 

قلبِ من، برای دوست داشتنِ تو، زیادی کوچیک بود.

و اینو وقتی فهمیدم که دیگه «تو» نبودی. اما هنوز وسایلت، عطرت، حرف هات و خاطره هات هم واسه قلبم بار اضافه بودن. پس من شروع کردم به رشد کردن. کار کردم و زحمت کشیدم تا تونستم یه خونه بزرگ تر واسه دلم اجاره کنم. بعد وسایلتو، عطرتو، حرف هات و خاطره هاتو توش چیدم. ساعت ها و روز ها روی صندلی خشک و سفت رو به روی کاناپه نشستم و بهش زل زدم، که بتونم تو رو کنار خودم تو وضعیت جدیدی بسازم. نمی‌خندیدم که چشمام بسته نشه، که تصور خندیدنت از جلوی چشمام کنار نره. زندگی نمی‌کردم تا زندگی برای تو توی اون خونه ذره ذره ساخته بشه.

ولی وقتی دلم یه خونه ی بزرگ شد فهمیدم جسمم براش کمه. من حتی برای خاطره هایی که نساخته بودیم هم کم بودم. قلبم از چیزی که باید، بیشتر بود و با هر تپشش با درد اینو یادآوری میکرد. دیگه یه موضوع درونی نبود؛ خونه‌ی من دیگه توی دلم نبود. بزرگتر شده بود و بقیه هم اینو میفهمیدن اما من نمیخواستم. من دردِ کمتر، قلبِ کمتر یا تو رو کمتر نمیخواستم. ولی بقیه منو میخواستن. تو برای من نبودی ولی من برای بقیه وجود داشتم. پس هنوز زنده موندم.

دکترم بهم میگه کاردیومگالی ولی من هنوزم بهش میگم؛

قلبِ من، برای دوست داشتنِ تو، زیادی کوچیک بود.

 

__________________________

 

-یه حس عجیبیه انگار که با نوشتن اینا دارم چیزی که تا حالا نبودمو تعریف میکنم ولی خب نمیدونم بهرحال نوشتنه.

-اسم اصلی بیماری cardiomegaly عه که توش قلب از حد عادی بزرگ تر میشه. اسم پست تلفظشه و از اون بیشتر خوشم اومد-^-

-در این وقفه یه سلامی به اون چهار تا غنچه جدید بکنیم. سلاااام

-توضیح اینکه چرا انقد طول کشیده تا این فسقله پست شه خودش یه پسته:دی پس از اینجا پست دوم شروع میشه>

 

__________________________

 

نور صدا کیبورد؟ آماده؟ پق. (صدای برخورد اون صفحه ها که برای شروع فیلم برداریه)

خب عاااممم دو شب پیش؟ یه اتفاق نسبتا ناراحت کننده افتاد و من تصمیم گرفتم به جای اون یکی پست که از افسانه هاست (اسسسسپووووویلللللیسبتستص) و هیچی از روندش نمیدونم اینو بنویسم که یه حد و حدودی رو میدونم ازش و بعد از نوشتن پاراگراف اولی نتو خاموش کردن (قبلش فقط تونستم ذخیرش کنم) ولی هنوز حالم گرفته بود پس بیدار موندم و تا ساعت سه (مثل الان) کتاب خوندم. که خب نمیدونم بگذریم. فرداش (که میشه دیروز) کلاس زبان داشتم و کاراشم نکرده بودم پس به مامان گفتم که صبح هروقت بیدار شد بیدارم کنه و بماند که یادش رفت:دیییی ولی خودم قبل نُه، نُه و بعد نُه بیدار شدم و خیلی بد خوابیدم بین این بیدار شدنا. سپس وقتی که رفتم کارامو شروع کنم دیدم درد میکنم. و اینجوری نبود که مثل همیشه باشه (چون من هر لحظه میتونم درد جدید داشته باشم) واقعا درد میکردم.

یعنی دیگه مثل همیشه به مامان نگفتم یه جاییم درد میکنه خیلی ناخودآگاه گفتم مامان دارم خورد میشم. اینجوری. حس میکردم استخونام (مخصوصا قفسه سینم، کتفم، پاهام و بعدش بقیه جاهام) همزمان دارن از شدت سستی میریزن توی خودشون و از شدت فشار الان منفجر میشن. وقتی که یهویی حرکت میکردم انگار چند جا از بدنم جا میموند و تا شب ادامه داشت. حتی کانونو با اینکه چهارتا غیبتمو کرده بودم پیچوندم (با تیچرمون حرف زدم) و وقتی میخواستم بخوابم چون هیچ کاری نداشتم بکنم که سرگرم شم مثل ستاره دریایی دراز کشیده بودم گریه میکردم. دارم تمام تلاشمو میکنم خوب توضیح بدممم خلاصه که خیلی بد بود اگه شمام تجربش کردین از صمیم قلب دعا میکنم دیگه همچین دردی نداشته باشین و اگه مثل من اولین بارتون بوده آخرین بارتونم باشه و اگه تا حالا کلا تجربش نکردین اصلا نزدیکشم نشین. (گرچه حالم از نظر روحی خوب بود و شوخی میکردم با خودم کل مدت که پیر شدی و اینا. خیلیم کمک کرد)

دلیل اینکه بعد از دیروز چرا امروز تا وقت بود کاملش نکردم اینه که خونه خالی بود و من به یه استراحت گنده بعد از دیروز احتیاج داشتم. چون دیروز هرکاری کردم که یادم بره درد میکنه ولی امروز هیچ کاری انجام ندادم و وقتیم شروع کردم دوباره وقفه افتاد بعدش دیگه موند تا الان. امیدوارم لذت برده باشین. پایان. 

Notes ۴
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - شنبه, ۲۱ خرداد ۱۴۰۱، ۰۷:۲۶ ب.ظ
  • ۳۵۰ : views
  • ۷ : Likes
  • ۱۹ : Comments

شهاب سنگ

 

دوازده روز قبل.

از مقر بررسی به انجمن تصمیم گیری.

شهاب سنگی که هفته پیش رویت شده بود هر لحظه در حال نزدیک تر شدنه. سعی کردیم با امواج صوتی بشکونیمش ولی از خود شهاب امواجی ساطع میشه که قدرت ما رو کم میکنه. باید از یه طریق دیگه وارد بشیم ولی بعید میدونم زمانشو داشته باشیم. به رصد ادامه میدیم و منتظر دستورات شما هستیم.

با تشکر

 

هفت روز قبل

از مقر بررسی به انجمن تصمیم گیری.

همونطوری که گفتین منطقه رو تا شعاع 12,700 کیلومتری تخلیه کردیم. همه تفهیم شدن و تا اطلاع ثانوی به مناطق امن تر نقل مکان کردن. سعی کردیم هرگونه هزینه اضافی ای رو قطع کنیم تا بتونیم تمرکزمون رو روی جبران خسارت ها بذاریم. جدیدا امواجی که از شهاب سنگ دریافت میکنیم دارای ریتم خاصی شدن ولی هیچ جوره نتونستیم رمز گشاییش کنیم. یا از نظر تکنولوژی خیلی از ما جلو ترن یا کلا از چیزای دیگه ای استفاده میکنن که هنوز به اونا نرسیدیم. با این حال به رصد و تلاش ادامه میدیم و منتظر دستورات شما هستیم.

با تشکر

 

دو روز قبل.

از مقر بررسی به انجمن تصمیم گیری.

فقط دو روز تا روز برخورد فاصله داریم. چند تا ربات رو به سطح شهاب رسوندیم و در حال ضبط اتفاقات هستیم. احتمالا گونه ای از حیات روی سیارک وجود داره. فعلا گیاهان تایید شدن. به رصد و تلاش و ضبط ادامه میدیم و منتظر دستورات شما هستیم.

با تشکر

 

روز بعد.

از مقر بررسی به انجمن تصمیم گیری.

طبق مستندات ضبط شده سیاره ای به نام زمین به سیاره ما برخورد کرده و متاسفانه از گونه هایی که توی اون سیاره زندگی میکردن چیزی باقی نمونده. در حال آماده سازی برای جبران خسارت ها هستیم. منتظر دستورات شما میمونیم.

با تشکر

 

___________________________

 

-نمیدونم چرا نوشتمش. ولی بعد از دیدن melancholia فقط تونستم اینجوری دربارش فکر کنم و دوسش دارم.

-و راستش دوتا متن دیگه بودن که نسبتا بهتر بودن. اونارو بعدا با یه مود بهتر مینویسم که خوب تر بشن.

-باورم نمیشه تابستونم شروع شده و هر لحظه حس میکنم باید پاشم درس بخونمT-T

-شما کی تابستونتون شروع میشه؟

Notes ۱۹
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - يكشنبه, ۱۵ خرداد ۱۴۰۱، ۰۷:۵۰ ب.ظ
  • ۱۰۱ : views
  • ۱ : Comments

sorry but this is not what you want

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
Notes ۱
این مطلب قابلیت کامنت گذاری ندارد
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - يكشنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۱، ۰۳:۵۰ ب.ظ
  • ۱۹۳ : views
  • ۱۰ : Likes
  • ۷ : Comments
  • : Categories

گالری نور

 

من دارم طبق همون روش 20 دقیقه درس بخون 5 دقیقه استراحت کن درس میخونم و این پست حاصل زنگ تفریحای ده دقیقه ای بین درسامه.

و شاید باورتون نشه اما دو روز پیش جواب داد.

چیزی که میخوام بهتون نشون بدم درواقع واسه این پسته. یا همون افسانه نور.

آخرش توی کامنتا من دوتا عکس بهتون نشون دادم برای تصور بهتر و خب قضیه به پایان رسید. اما از چند روز بعدش پینرست یهو شروع کرد به نشون دادن عکسایی که من حس میکنم خیلی به نور میان. پس گذاشتم هرچی داره رو رو کنه که بیام همشونو بهتون نشون بدم. اگه احیانا اینجا کیفیتشون اومد پایین ولی میخواستین دانلودشون کنین لینک بورد پینرستی که گذاشتم همه رو اونجا میذارم آخر پست که با کیفیت خوب داشته باشین همه رو:>

 

اول نور

 

 

نور و بچه ها

 

 

خود بچه ها

 

 

و دوباره یه گل

 

 

بورد پینترست: کلیک

 

دارام! پایان!