نوت معرفی | گوشِ شنوایِ آقایِ ماهی | داستان های lefv غنچه شوید
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
The angel who fell from heaven
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - سه شنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۱، ۰۲:۲۱ ق.ظ
  • ۳۳۰ : views
  • ۱۲ : Likes
  • ۸ : Comments
  • : Categories

یک نفس زندگی

 

ازش پرسیدم زندگی می‌کنی؟

در جوابم عمیق ترین نفس دنیا رو کشید.

و مرد.

توی نفسش، تمام زندگی هایی که وجود داشتن رو نگه داشته بود. اولین صخره های سنگی، اولین امواج دریاها و اولین ذره های حیات. بوی جوونه های اولین گیاه و صدای گام های اولین موجوداتی که روی زمین قدم گذاشتن. حرکت ابرها توی آسمون و لیز خوردن ماهی‌ها توی آب. بار روی دوشش پر از زندگی و مرگ بود؛ پر از سیر های صعودی و نزولی، پر از به وجود اومدن و از بین رفتن.

به این فکر میکنم که شاید اونم می‌خواست حرف بزنه. ولی مجموع این همه زندگی شده بود فرکانسی که هیچ کس دیگه قادر به فهمیدنش نیست. فکر کردم شاید اونا محافظ های زمین بودن و چون می‌دونستن چی به سرش می‌آد تصمیم گرفتن اینجا رو ترک کنن. ولی وقتی برای رفتن آماده می‌شدن 52 خواب بوده. و وقتی رفتن همه‌ی مسئولیت هایی که برای 52 جا گذاشتن تارهای صوتیشو خراب کرده. شاید سال‌های اول انقدر فریاد زده و گریه کرده و ازشون خواسته برگردن که اشک هاش اقیانوس های سفید رو آبی کردن.

شاید همه‌ی ستاره‌ها برق چشم های خونواده‌ی 52 ان؛ وقتی که فهمیدن اونو جا گذاشتن. شایدم با ستاره‌ها راه رو بهش نشون دادن، ولی 52 زیر بار سنگینش نتونسته سر بلند کنه. شاید هم نرفتن. شاید اولین خودکشی دست جمعی نهنگ ها مال وقتیه که ما ازش خبر نداریم.

نمی‌دونم چرا فقط 52 مونده. نمی‌خوام بدونم چرا فقط 52 مونده. نمی‌خوام کمکش کنم که زنده بمونه. فقط ازش می‌خوام که 52 باشه. اگه 52 بمونه، زمین می‌مونه، زندگی می‌مونه، ما می‌مونیم. فرقی نداره عاقل‌تر باشه، بزرگ‌تر شه یا به 49 برسه، همین که روح 52 رو زنده نگه داره واسه‌ی هر زنده و غیر زنده‌ای کافیه. حتی اگه روحشو با نفسش به من داده باشه.

روح 52 باید زنده بمونه.

 

_________________________

 

-یک دو سه. امتحان می‌کنیم. سلاااام.

-راستش عام الان خیلی دیره ولی نیاز داشتم حفظ کنم این لحظه رو یه جوری.

-از صبح گریه داشتم و هی جلوشو گرفتم. شب که ولش کردم دوتا خبر خوب گنده بهم رسید.. قاعدتا همیشه اینجوری نیست ولی خبرایی که گرفتم توی درست ترین زمان ممکن بهم رسیدن.

-دلم میخواد که نقیض رو بهتون نشون بدم ولی هم آمادگیشو ندارم هم خجالت می‌کشم. هاها.

-چند روز پیش یومیکو به آلا یه آهنگ داد. وقتی داشتم می‌نوشتمش همش به اون گوش دادم. باید بگردم پیداش کنم لینکش کنم تو کامنتا.