نوت معرفی | گوشِ شنوایِ آقایِ ماهی | داستان های lefv غنچه شوید
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
The angel who fell from heaven
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - يكشنبه, ۸ آبان ۱۴۰۱، ۰۶:۰۶ ب.ظ
  • ۱۸۴ : views
  • ۱۱ : Likes
  • ۱۵ : Comments
  • : Categories

زنگ تفریح چهارم

سلام. هه هه~

خب اینجوری نیست که نخواسته باشم بیام. چرا اتفاقا خیلی ناراحتم که مهرم هیچ پستی نداره. ولی نمیتونستم تصمیم بگیرم چی میخوام بگم و چی لازمه بگم. کلی باید روی خودم و اینجا کار میکردم تا ببینم چی میخوام و تو این دوره حرفامو جای دیگه زدم در هر موردی. لازمم نمیبینم بیارمشون اینجا و دوباره بگمشون از اول. باید بگم که یه موضوعی پیش اومد که گفتم اگه برای این چیزی ننویسم اسممو عوض میکنم*. بعد دیدم نمیتونم بنویسم واقعا ولی میتونم واسه آب شدن یخم همینجوری حرف بزنممم.

عام خب اومدم دهم. ریاضی. این مهم ترین خبریه که دارم. همکلاسیام همونان که بودن. خوشحالم. خیلی کاریشون ندارم یعنی اگه بخوام یا حوصله نداشته باشم راحت میتونم خودم تنهایی کل روز برم این ور اون ور فارسیر بخونم.* ولی اگه توی کلاس نبودن دیگه خوش نمیگذشت. سر کلاس حرف میزنن، شوخی میکنن، رد میدن، تیکه میندازن، منم فقط انقدری توی جمعشون هستم که بخندم و معلما توی اکیپشون منم حساب کنن.

 

گفتن برای زنگ ورزش چند تا گروه بشیم و بیشتر بچه ها رفتن تو تیم والیبال و هندبال. فقط سه نفر توی تیم بدمینتون بودیم. الان نه تنها شدیم شیش نفر بلکه نیم ساعت آخر حداقل چهار پنج نفر از تیمای دیگه هم میان باهم بازی کنیم و در کمال تعجب بازیشون خوبه و رو اعصاب نیست. یه بارم اون اوایل مهر یه برگه بهمون داده بودن که استعدادامونو توش بنویسیم. توش وبلاگ نویسی هم بود. اینکه چند تا از بچه ها گفتن عه نگار میتونی اینو پر کنی کلی قلبمو گرم کرد> تو کلاسمون دوتا نگار داریم و دو نفریم که قدمون از 150 کمتره. باحاله.

 

درسامون نسبتا زیاد تر شده ولی باحاله. هندسه و شیمی رو کلا دوست دارم. از معلم فیزیک خوشم میاد ولی نمیتونم مسئله های چگالی رو حل کنم.. ریاضی هم هیچی. یکی نیست بگه خب زن تو وقتی فقط جزوه فصل اولت 109 صفحه ست اونم حل شده. چرا میگی کلی چیزارو با اینکه تو اون کوفتی هست دوباره تو دفترامون بنویسیم.... نمیتونم باهاش ارتباط بگیرم خلاصه. برای بقیه درسا معلمای دینی و زبانو دوست دارم و بقیه یا قابل تحملن یا نظر خاصی ندارم.

 

پارسال که حانی دهم بود گفت ما داریم زیرلایه هارو یاد میگیریم و خیلی خوبه. امروز ما دقیقا قبل از زیرلایه ها استپ کردیم. ولی همین مدل کوانتومی و طیفای رنگی و اینا (و مثالایی که معلممون میزنه البته) انقدر باحالن که همه سر کلاس مراحل «ها؟ ها. هاااا. واااووو» رو پشت سر میذاریم. هربار بدون استثنا همینه. هندسه ام به خاطر منطقی بودنش باحاله. فعلا امتحان فیزیک و زبان و ریاضی و جغرافیا و دفاعی رو دادم فردا ادبیات داریم فرداش شیمی چهارشنبه دینی و عربی شنبه هم هندسه. شاید اگه امتحان این دوتارم بدم دیگه ازشون خوشم نیاد نظری ندارم.

 

جو مدرسه هم آرومه. تو مهر یه بار دهما رو نگه داشتن گفتن دیگه دست ما نیست و اگه کاری کنین پروندتون میره دست اداره. کار خاصیم نمیکنیم فقط علاوه بر کلاس توی راهرو و حیاطم مقنعه نمیپوشیم. من جاهایی که مردی نباشه نمیپوشم. (و چشمانمان پر ز زیبایی شده) ولی چهارشنبه یهو فقط و فقط برای شادی روح و روانمون شروع کردن آهنگ گذاشتن که بچه ها رفتن تو حیاط نشستن و دیگه نیومدن تو کلاسا تا ظهر. یه سریمونو مجبور کردن بیایم بالا از وسطش و زنگ تفریح دوم گفتن کسی از کلاسش بیرون نیاد فقط معلما عوض شدن. هیچکسم حق بیرون رفتن نداشت. یکی از بچه ها از بس دسشویی داشت گریه شد.. بعد اینگونه. دیروز که مامان اومده بود مدرسه مدیرمون گفته بود اصلا توقع همچین برخوردی رو نداشتن و خلاصه قالب تهی کرده بودن. خوشحالی*

 

خیلی فیلم دیدم این چند وقت. انقدری شدن که بتونم یه جا بنویسمشون. خیلی وقته برای کتابام و فیلمام همچین چیزی میخوام و الان یهو حوصلم اومد. ولی فقط واسه اعلام کردنش حوصله ندارم نه واسه انجام دادنش. هروقت تونستم گشادیسممو کنترل کنم خبر میدم بهتون> keep waiting. همین دیگه. حرفام تموم شدن.

 

*عام نمیگم چیه ولی از اونجایی که به نظرم فیلمش باید بیشتر دیده میشده بهتون میگم که برین ببینین.

اسمش It`s such a beautifull day هست و یکم سایکو طوره. من فقط برای یکی از صحنه هاش میخوام بنویسم.

*بچه ها بهم اعتماد کنین سلیقه بیانیون تو کتاب خوندن بهترینه. من هم فارسیر که سمفونی ازش میگه و هم هیولاشناس که سینیور راجع بهش حرف میزنه رو خوندم. و عرضم به خدمتتون که برین از خودشون بپرسین من هرچی بگم کم گفتم. فقط میتونم بگم که میتونین راحت اعتماد کنین. as I said before.

*یادم رفت که بگم عینکی شدم و عینک بهم نمیاد.. موهامم کوتاه کردم دوباره. کلا جدید شدم. الان میفهمم عکسای بچگیم واقعا عکسای خودمن و کیوته.

*اینجا هنوز یکم کار داره و اون کارا دیگه از دست من بر نمیاد. باید برم به فرهان بگم. شما فعلا همینجوری بزرگواری و صبوری کنین:دی