- پست شده در - يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۴۸ ب.ظ
- ۲۰۱ : views
- ۱ : Comments
- : Categories
شب
شبها بین گل های روی دشت دراز میکشم، سرمو روی زمان میزارم و بعد فضا رو روی خودم میکشم. درحالی که زمین و فضا و زمان بهم فشار میارن خواب میرم. صبح همه اونهارو میبینم ولی هیچ کدوم چیزی که بودن نیستن.