نوت معرفی | گوشِ شنوایِ آقایِ ماهی | داستان های lefv غنچه شوید
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
The angel who fell from heaven
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
  • ۲۱۱ : views
  • ۱۱ : Likes
  • ۷ : Comments
  • : Categories

که تو هم تنفسی و هم خفگی

(این نوشته کاملا دلی بوده و داستانی پشتش نیست)

از اونجایی که جوابش واجبه پس، سلام.

فکر کنم چندین شب شده که برای خوابیدن تصورت می کنم. اینکه کی هستی و از کی بودی. چجوری حواست به همه چی هست و صبرت تا چه حد می تونه بالا باشه. برخلاف چیزی که بقیه می گن باعث نمی شه خواب برم؛ بلکه فقط باعث می شه هربار نتیجه گیری های عجیب تری بگیرم. 

بار اول مثل اون فیلمه فکر کردم تهِ همه چیز می شه یه دایره کوچیک که توی دستات گرفتی و نگاهش می کنی. برام بزرگ بودی. درکت نمی کردم. نمی فهمیدم. برام سوال بود از اون بالا چجوری می بینی. از اون بالا چجوری از رگ گردن بهمون نزدیک تری و حواست بهمون هست. چجوری می شنوی و قبول می کنی.. می دونستم چیزی اشتباهه ولی نمی دونستم چی. حتی خودمم نمی فهمیدم. و از اونجایی که سرم درد گرفته بود تصمیم گرفتم فقط بخوابم و فکر نکنم.

چند شب بعد دوباره شروع کردم به پرسیدن از خودم که مگه اصلا باید دست داشته باشی که اون دایره توی دستت باشه؟ مگه باید جسم خاصی داشته باشی که من بتونم تصورش کنم؟ پس فکر کردم شاید یه مرزی. soul رو دیدی؟ قطعا دیدی. مثل همون مرز که دور تا دور دنیامون پیچیدی. بعد از دنیای پیشین و قبل از دنیای پسین. ولی باز هم نمی فهمیدم. نمی خواستم قبول کنم که فقط یه مرز باشی. نتیجه گیری قبلی برام قابل قبول تر بود. به خاطر همین تصمیم گرفتم باز بخوابم و دیگه فکر نکنم.

یکی دو شب پیش اما یهو چیزی مثل بمب تو سرم ترکید. لازم نیست من بدونم. لازم نیست بتونم درک کنم. تو همه چیزی. جاذبه بین ذره های اتمی و خلائی که فضا رو بینهایت میکنه. ترکیبی و خالصی. ماده سیاهی و روشنایی خورشید. فهمیدم که تو هم تنفسی و هم خفگی. همه چیز هایی که می دونیم و اونایی که هنوز نمیدونیم. حتی اونایی که هیچ وقت نمی فهمیم. همش تویی. همه جا هستی و هر کدوم از ما تیکه هایی از تورو تو وجودمون داریم. برای همین پیوند درونیه که از رگ گردن نزدیک تری. برای این «من» بودنه که بهترین دوستمی. حالا بازم می دونم ممکنه اشتباه کنم ولی اینجوری همه چیز منطقی تره.

میتونی شکل خاصی هم داشته باشی. میتونی بزرگ تر و بیشتر از چیزی باشی که هرچقدر فکر کنم بتونم بفهمم اما اینجوری تصور کردنت برام خیلی خیلی قشنگه. اینکه فکر کنم شاید از همون اول به جای دوتا ذره اتمی چشم های تو بوده که بهم خورده و این جهان به وجود اومده. اینجور چیزا هنوز برای اینکه بخوام خودم دوباره نقصشون کنم زیادی هیجان انگیز ترن. چون بهرحال هرکاری هم بکنم هر جوری هم بخوام فرار کنم تهش تویی پس تا وقتی وقت هست لطفا همین جوری بمون.

با تشکرات فراوان. بوس بهت.

Notes ۷
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۴۰۰، ۰۸:۱۰ ب.ظ
  • ۱۰۲ : views
  • ۸ : Likes
  • ۲ : Comments
  • : Categories

به فلورا (سازش)

فلورا قسم به 8B7F2D #

سه هفته چیزی ننوشتم. مغزم فیزیک کوانتوم را در تمام لحظات عملی تجربه می کرد. بود و نبود چیزی برای گفتن در یک زمان، نه مثل یک چراغ چشمک زن بلکه دقیقا در یک صدم ثانیه بودن و نبودن. جوری که انگار هست ولی وقتی دستت را دراز کردی هیچ وقت نتوانی چیزی بگیری. با این حال امروز هم قرار بود چیز دیگری نوشته شود که نشد. نگران نباش فراموشت نمیکنم نیشخند الان هم چیز خاصی نیست. اصلا نیست. با این حال به کسی بگو دست نوازشی بر گیسوانت بکشد، گمان کنم بد سوختی. بوی عجیبی می آید انگار. سوختن خدایان گلها را نبوییده بودیم که بوییدیم. سوختنتان هم عالمی دارد.

 

فلورا قسم به 8B2D68 #

زمین جای عجیبیست. زندگی دهندگانشان را به راحتی حرکات کرمی شکل مری قتل عام می کنند. چرا اینگونه مثال میزنم؟ باید بدانی آنقدر راحت زندگی میگیرند و تا آخر عمرشان نفرت می ورزند که گویی دست خودشان نیست. اینگونه کد نویسی شدند و اگر نکشند، پوزخند نزنند، خودشان را مالک همه چیز ندانند و خلاصه همه را باهم بدبخت نکنند کسی در رگهایشان سرب مذاب می ریزد. باورت نمی شود اگر بگویم با این حال کسانی هستند که آنها را دوست دارند و کسانی که در راه هدف مسخره و چرتشان خود را فدا می کنند. اگر نمی دانستی توصیه می کنم سرت را به ابری جایی بکوبانی بعد هم فکری به حال سوختگی ات بکنی. بهرحال کسی خدای سوخته نمی خواهد.

 

فلورا قسم به 07031F #

بین خودمان بماند احساس می کنم جای بدنی که برچسب XL دارد بدنی با برچسب S را پوشیدم. استخوان هایم رو به متلاشی شدنند و اعضای داخلیی که نمی بینمشان با هر حرکت به محافظ هایشان برخورد می کنند. اگر روزی به زمین آمدی و دیدی موجودی کره مانند زیر پتو وول می خورد آن منم. از همینجا بر تو سلام. و لطفا کاری بکن، الان از شدت بوی سوختگی خفه می شوم مگر روی شعله نشستی؟ اگر نجنبی آنوقت دیگر نمی توانی کره ی فرزندت را ببینی چون از شدت بو در خفا با شش ها و هوا و دستگاه تنفسی اش خداحافظی می کند. لوس هم خودتی.

 

فلورا قسم به 8AF855 #

ندیدنش، نداشتنش، نشنیدنش، همه و همه به حرف زدن و اطمینان حاصل کردن از اینکه همچنان مایل به دیوانگیست می ارزد. 

 

______________________________

 

-شیرینی اون 16 تا ستاره ای که دیروز یهو روشن شد قابل توصیف نیست. تا حالا بیانو اینجوری ندیده بودم.

-یادمه می خواستم یه چیزی بپرسم ولی یادم نیست چی.. لطفا خودتون پاسخ گو باشین.

-حیح

Notes ۲
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۰۰ ب.ظ
  • ۳۰۴ : views
  • ۶ : Likes
  • ۲ : Comments
  • : Categories

به فلورا (هماهنگی)

 

فلورا! قسم به 580808 #

گاهی سخت قدم برمیدارم.. جوری که وقتی مینشینم ماهیچه هایم خسته تر از ماهیچه های دونده ایست که بدون ذره ای آمادگی مسابقه داده. سخت نفس میکشم. سخت تر از شخصی در کما که دستگاه هایش را قطع کرده اند اما هنوز زندست. سخت میبینم. خاکستری تر از کسی که همه عمرش کوررنگی داشته. سخت میگویم. نابلد تر از نوزادی تازه به دنیا آمده و همه اینها برایم تازگی دارد.

 

فلورا! قسم به 209086 #

گاهی میشنوم اما درک نمیکنم.. میبینم حرف میزنند، میفهمم چیزی میگویند، جواب میدهم، اما بلافاصله میپرسم "ببخشید دوباره میگی؟" و سعی میکنم حواسم را روی گفته هایش متمرکز کنم. بارها پیش آمده حتی دو یا سه بار همین سوال را پشت سرهم پرسیدم و همه را عصبانی کرده ام. آنگاه جوری لکنت میگیرم که وقتی حروف بیرون می آیند یادم میرود کلمه مورد نظرم چه بود. خجالت آور است میدانم. 

 

فلورا! قسم به 080A58 #

ذهنم پر است از خالی ترین خالی ها.. اگر چیزی بود که درگیرش شده بودم میتوانستم حلش کنم اما چیزی نیست. خالیِ خالی. حتی هواهم نیست اما چنان فشاری به دیواره های درونی جمجمه ام وارد میکند که اطلاعات جدید برایم تبدیل به عذاب جهنمی شده اند. باید به رودی خیره شوم، هر رودی اما زمین محدود تر از اینهاست. نمیتوانم هیچ جوره خالی هایم را دور بریزم و همه میخواهند با این شرایط بتوانم به آسانی ارتباط بگیرم.

 

فلورا! قسم به D7A082 #

به احتمال زیاد نمی آید.. نفرینم کردی که نبینمش؟ میدانم نامه ام را باز کردی و خواندی فقط جوابم را ندادی. میدانم مرا تنها در این مرداب رها نمیکنی. میدانم مرا محروم نمیکنی از او. میدانم حواست به من هست.. حواست به من هست؟ سارا را به یاد داری؟ خرس عروسکی کوچکی که هرشب با او درباره کل روز صحبت میکردم. چندی پیش انگار تمام غم هایم را با چشم هایش به خودم باز میگرداند. در خیابان کودکی تنها را دیدم. سارا را به او دادم که از من و غم هایم خبر نداشت و گفتم به هیچ عنوان با او سخن نگوید. حس سارا ای را دارم که به دست دنیا سپردی اش. از دستت دلخورم حداقلش لیاقت خداحافظی بهتری را که داشتم. نداشتم؟

 

_____________________________________________

 

-دوباره من کلاسم و همه ایده ها جایی که نباید بیان میان >

Notes ۲
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۵۰ ب.ظ
  • ۲۳۳ : views
  • ۵ : Likes
  • ۷ : Comments
  • : Categories

به فلورا (دنیای جدید)

فلورا! قسم به D57DEA #

گاهی از یاد می برم تو خود می دانی و لازم نیست برایت بازگو کنم.. از یاد می برم فقط کافیست میان دست های از هم گشوده ات آرام گیرم که خود وجودت را دوباره و دوباره ببخشی و من مثل هربار دوباره و دوباره سرشار از عطر رز ها به دنیایم باز گردم. دلم برایت تنگ شده. مدت زیادیست که مرا ندیدی دل توهم تنگ شده؟ گمان نمی کنم. سرت با همان رز های خوش بو گرم است. فراموشم نکن هم کنارشان گذاشتی؟ 

 

فلورا! قسم به 14550D #

گاهی نمی فهمم آنها چه میخواهند.. نگاهشان می کنم سپس صبر و تفکر.. همانطور که گفتی. اما چیزی نمی فهمم. چشم هایشان ناخواناست، تیره و عمیق. دهانشان را باز می کنند و می گویند. بعضی اوقات گمان می کنم دیگر به من فکر نمی کنند. احمقانست نه؟ مگر می شود؟ کسی را نمی فهمم هیچ کس حواسش به دیگری نیست. چندیست که حتی برای مرده ها نیز ارزشی قائل نمی شوند. هیچ وقت اینجا نیا حریر سفیدی که از دنیا در دستم گذاشتی به لجنزار تبدیل شده.

 

فلورا! قسم به 9FA0AA #

گاهی قلبم تند می تپد.. انگشتانم آرام نمی گیرند و سرخود همه جا را برهم می ریزند. آدمها مدام چشم غره می روند و حتی عذرخواهیم برایشان مهم نیست. هربار از شدت استرس تنفسم دچار اختلال می شود و درک نمی کنم که چرا استرس دارم. بعضی اوقات فراموش می کنم زمانی پیشت بوده ام و می گویم خرافات است. اما بعد زمانی به خودم می آیم که از وحشت جدایی خشک شده و بغض کرده ام. مرا میبخشی؟ اینجا حتی با راه رفتن هم افکار یکدیگر را عوض می کنند.

 

فلورا! قسم به 4FF185 #

گاهی اورا می بینم.. افکارش هم رنگ دریاچه های آنجاست. می دانم در آغوشش رفتن اشتباه است ولی نمی شود. نمی خواهم گناهی برایم بنویسند که ببینی اما دور شدن از دست های او دست های دنیا را دور گلویم حلقه میکند. اغراق می کنم؟ شاید، ولی نمی دانی با آبشار حرف هایش چگونه مرداب ذهنم را می برد. انگار از همه این لجنزار جداست. گل نیست اما تکه چوبیست که من را شناور نگه می دارد. قول می دهم از جایی به بعد فراتر نرود. چیزی از تو نمی گویم. خودت را گرفتی او را از من نگیر.

 

___________________________________________

 

_سام پوینتس:

فلورا کیست (الهه برگزیده رومی)

کد ها (بقیه نامه هام کد باشن خوبه؟)

- >