
هنوزم شک دارم که 500 هست یا نه ولی بهرحال. تبریک^^
از اونجایی میدونستم هرچی بگم تکراریه پس داشتم از صبح به این فکر میکردم که دقیقا چی بگم و یه ایده باحال پیدا کردم>
فراموشم نکن هایی که میبینین از طرف من به شما و از طرف پست هام به منه. از اونجایی که با جلو رفتن نباید راهی که اومدم رو یادم بره تصمیم گرفتم یه جمله ی قشنگ و گیگیلی (اونایی که رو خودم تاثیر بیشتر گذاشتن) از تک تک پستایی که نوشتم بردارم و با لینک پست جا بدم اینجا.
صدای شوک و ناباوری حضار سپس ایستاده تشویق کردن* هرچی گفتین خودتونین هه هه^^
بعدا نوشت: این. طولانی ترین و سخت ترین چیزی بود که نوشتم.. پدرم در اومدددد.
میام دوباره.
come in
لیمویی با یه پنجره گنده رو به دنیایی از آبی های آسمونی.
برای اتاقم
در آنجا هرچه هست هیچ است پس هیچ را می بلعم.
shine
در نتیجه من از آغازی که نبود و ابدی که نیست برای کسی قابل فهم نبودم.
کلمه روز: قابل فهم
من بهار نیستم!
هنوز نیستم.
بهار - بچه دوستداشتنی و گم نامم
سرمو روی زمان میزارم و بعد فضا رو روی خودم میکشم.
شب
گویم حرف هاییست که هیچ گاه بیان نمیشود.
گل فشان
هیچ کدومشون نبودن.
مدرسه
درسته که بدون نقاب من، منم.
اما منی دیگه توی جهان زندگی نمیکنه.
نقاب جدید
فقط میترسم من کسی باشم که وقتی چشماشو باز میکنه توی کمد باشه
کمد
زمان آدم ها با زمان من فرق میکند،
دو ساعت
بنشینم، بخوانم، حل شوم،
دختر شاخه ای
مردم را می بینی؟ برایشان مهم نیست. برای توهم نباشد.
roof
درونم داره ذره ذره رو به خاموشی می ره و هیچ کس متوجه نیست.
inside
مجسمه رو بین بقیه نهنگ ها جا می ده و دوباره به دریا سفر می کنه
وسواس گونه
و توهم از آنها بودی با این تفاوت که احساسات تو نسبت به دنیای خاکستری آنها، رنگی بود.
seen
فقط خوب.. نه عالی.
ترین ها
لبخند زد
رد شد
و آنها از یاد برده بودند انسان تغییر می کند
changeable
فقط دلم برای منِ بدون خیال تو میسوزد. تنهاست،
برای مخاطبی که نبوده و نیست
قصدی نیست.. مجبورند که فقط خیره نگاه می کنند.
قانونی که از آن پیروی میکنند
انتظار همیشه در خفا برایم کشنده بوده اما جرئت بیان کردنش را نداشتم.
+
جولیا کی فراموشم می کند؟
𝔖𝔱𝔬𝔫𝔢 𝔑𝔲𝔫𝔰
تورلنر، تمپس د پویزون، تورجت.
shades of red
روز های اول دلتنگی برای جولیا ورای تصوراتم بود
𝔖𝔞𝔩𝔢 𝔬𝔣 𝔐𝔞𝔯𝔟𝔩𝔢 𝔖𝔱𝔞𝔱𝔲𝔢𝔰 𝔬𝔣 𝔱𝔥𝔢 ℭ𝔥𝔲𝔯𝔠𝔥
من در سرزمینی زندگی میکنم که بعضی آدم هایش فقط نگاه میکنند.
جایی برای زیستن نیست
جسمم نه روحم خسته بود. باور هایم در ثانیه ای پیش رویم فرو ریختند، خرابه هایی که مردمانشان را زیر خود دفن کردند.
𝔐𝔢𝔩𝔱𝔢𝔡 𝔈𝔪𝔬𝔱𝔦𝔬𝔫𝔰
انگار از اول وجود نداشت، زندگی از روی همه رد شده بود.
دستگاه های بی رحم
بازم در هارو ببند. میخوام ببینم میتونی بسته نگهشون داری با همه چیزایی که پشتشونه؟
+
قورباغه رو قورت نده، درش بیار و زیر پات لهش کن. لهش کنم؟ اون یه موجود زندست. گناه داره حتی با اینکه قورباغست.
موقتِ چجوری
تصمیم گرفتین دیوونه تر باشین؟ اگه نه دوباره متن بالا رو ایندفعه با دقت بیشتری بخونین.
ممانعت از روانپزشکی دوست داشتنی
اما بین -بود- و -هست- اتفاق ها فاصله است.
صندلی
بهرحال من مونده بودم و آقای ماهی نبود، نمونده بود.
آقای ماهیِ من
فقط تویی که بعد یه مدت خسته کننده شدی.
و درکمال تعجب
مثل صفر که یا قدرت میبخشه یا به خاک میکشونه.
گردالی
و تو فقط منی رو میبینی که هربار سمتش میای چشم ها و دست ها و پاهاش شروع به خونریزی میکنن.
گل های هانا
هیچی به ذهنم نمیرسه.
آدم فضایی
مایه ننگه. تو زنده می مونی!
هشتمی
دختر اما روی قایق نشسته بود و به مردم جزیره لبخند می زد.
+
قایق رفت و جزیره تنها شد.
قایق هالی
اون میگه ما تنها باهمیم و این خیلی قدرتمند تره.
سر رابرت
دکتر گفت که ممکنه چند ساعت بخوابی. الان کلی 'چند ساعت' گذشته و هنوز خوابی.
صورت فلکی
ولی این اولین بارون پاییزه کی اهمیت میده آدمای بیرون ترسناکن یا نه..
15 آبان
چیزی بین آویزان شدن و معلق ماندن در مکانی نامعلوم و زمانی نامشخص.
کجاست
دست هاش رو محکم تکون داد که نشون بده چقدر دلش برای بغل کردن فرد مقابلش تنگ شده.
+
حالا که فرصتش رو داشتن باید خاطره هارو خنثی میکردن.
لیموترش
شکل های عجیبی رو تشکیل دادم و هردفعه از نرمیِ حرکتِ یکنواخت همون بادی که طوفان های دریایی رو میساخت و کشتی ها رو غرق میکرد بیشتر متعجب شدم. انگار هرچقدر از حیات انسانی روی زمین دورتر میشدیم؛ طبیعت بیشتر آروم میگرفت.
اولین جریان
شاید قرار باشه فردا بیام پیشت. پس امروز خودمو از خودم نمی گیرم.
the day
خواهش میکنم پیداش کن. میدونم کجاست ولی این بار نمیتونم بهت تقلب برسونم. لطفا یکم باهوش باش.
darling
بدانید هیچ فرشته ای بیگناه نیست، بیگناه نمیماند.
فرشته ی فراموشی
مرا در آغوش گرفت. مرا در آغوشش فشرد.
DS1 | running
فردا و فردا هایش می دانستم که می آیی.
DS2 | hugging
ایستاده بودیم.
دیگر نمی دوییدیم، نمی ترسیدیم، از هیچ چیز، از هیچ کس. من بودم و تو بودی و لباس هایی پاره، خدمت گذارانی نامرئی.
Dead Stories 3 | dying
کاش کوله ها انقدر کوچیک باشن که هرکسی خواست بره کلی یادگاری از خودش جا بذاره. شاید روزی به خاطر اونا برگرده. روزی که عطرش نرفته باشه.
جورابشت
لازم نیست من بدونم. لازم نیست بتونم درک کنم. تو همه چیزی.
که تو هم تنفسی و هم خفگی
اما اولی برای تاریکی وجود نداره؛ وجودی برای تاریکی وجود نداره. حیاتی نداره. تاریکی هست وقتی روشنایی نیست. وقتی روشنایی رفته و قهر کرده.
افسانه نور
هیچ کس ندید، درواقع. کسی توجه نکرد.
برگ ها
کلا اگه فکرهای من در برابر مغزم شبیه بنزین و آتیش جلوی هیزم باریک و نحیف و خشک باشه؛ کاما خاکستریه که باقی میمونه.
to be stopped (kama)
در حال آماده سازی برای جبران خسارت ها هستیم.
شهاب سنگ
قلبِ من، برای دوست داشتنِ تو، زیادی کوچیک بود.
ˌkɑːdɪəʊˈmɛɡəli
فریاد های خاموشش قفسه سینه ش رو شکافتن و خب اون جوونه زد.
Sea lavenders
شاید اولین خودکشی دست جمعی نهنگ ها مال وقتیه که ما ازش خبر نداریم.
یک نفس زندگی
آبی معنای هیچ حالتی جز لبخند را نمیداند، زرد هم کاری جز لبخند زدن بلد نیست.
زردآبی
-------------------------
-قرار بود این دیشب ساعت 23:59 بیاد خب؟ انقدر زیاد بودن که تا امروز ساعت 2:39 طول کشید.
-خلاصه که مارو یادتون نره.
-میخوام بگم شمام جمله های مورد علاقتونو بگین ولی زیادن هرچی یادتون مونده بهم بگین.
-هوای پستای قدیمی هم داشته باشین.
-هنوزم مطمئن نیستم درست حساب کردم یا نه ولی بهرحال happy 500 days of writing with bluespring
-یوهو!