- پست شده در - يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
- ۲۶۵ : views
- : Likes
- ۷ : Comments
- : Categories
که تو هم تنفسی و هم خفگی
(این نوشته کاملا دلی بوده و داستانی پشتش نیست)
از اونجایی که جوابش واجبه پس، سلام.
فکر کنم چندین شب شده که برای خوابیدن تصورت می کنم. اینکه کی هستی و از کی بودی. چجوری حواست به همه چی هست و صبرت تا چه حد می تونه بالا باشه. برخلاف چیزی که بقیه می گن باعث نمی شه خواب برم؛ بلکه فقط باعث می شه هربار نتیجه گیری های عجیب تری بگیرم.
بار اول مثل اون فیلمه فکر کردم تهِ همه چیز می شه یه دایره کوچیک که توی دستات گرفتی و نگاهش می کنی. برام بزرگ بودی. درکت نمی کردم. نمی فهمیدم. برام سوال بود از اون بالا چجوری می بینی. از اون بالا چجوری از رگ گردن بهمون نزدیک تری و حواست بهمون هست. چجوری می شنوی و قبول می کنی.. می دونستم چیزی اشتباهه ولی نمی دونستم چی. حتی خودمم نمی فهمیدم. و از اونجایی که سرم درد گرفته بود تصمیم گرفتم فقط بخوابم و فکر نکنم.
چند شب بعد دوباره شروع کردم به پرسیدن از خودم که مگه اصلا باید دست داشته باشی که اون دایره توی دستت باشه؟ مگه باید جسم خاصی داشته باشی که من بتونم تصورش کنم؟ پس فکر کردم شاید یه مرزی. soul رو دیدی؟ قطعا دیدی. مثل همون مرز که دور تا دور دنیامون پیچیدی. بعد از دنیای پیشین و قبل از دنیای پسین. ولی باز هم نمی فهمیدم. نمی خواستم قبول کنم که فقط یه مرز باشی. نتیجه گیری قبلی برام قابل قبول تر بود. به خاطر همین تصمیم گرفتم باز بخوابم و دیگه فکر نکنم.
یکی دو شب پیش اما یهو چیزی مثل بمب تو سرم ترکید. لازم نیست من بدونم. لازم نیست بتونم درک کنم. تو همه چیزی. جاذبه بین ذره های اتمی و خلائی که فضا رو بینهایت میکنه. ترکیبی و خالصی. ماده سیاهی و روشنایی خورشید. فهمیدم که تو هم تنفسی و هم خفگی. همه چیز هایی که می دونیم و اونایی که هنوز نمیدونیم. حتی اونایی که هیچ وقت نمی فهمیم. همش تویی. همه جا هستی و هر کدوم از ما تیکه هایی از تورو تو وجودمون داریم. برای همین پیوند درونیه که از رگ گردن نزدیک تری. برای این «من» بودنه که بهترین دوستمی. حالا بازم می دونم ممکنه اشتباه کنم ولی اینجوری همه چیز منطقی تره.
میتونی شکل خاصی هم داشته باشی. میتونی بزرگ تر و بیشتر از چیزی باشی که هرچقدر فکر کنم بتونم بفهمم اما اینجوری تصور کردنت برام خیلی خیلی قشنگه. اینکه فکر کنم شاید از همون اول به جای دوتا ذره اتمی چشم های تو بوده که بهم خورده و این جهان به وجود اومده. اینجور چیزا هنوز برای اینکه بخوام خودم دوباره نقصشون کنم زیادی هیجان انگیز ترن. چون بهرحال هرکاری هم بکنم هر جوری هم بخوام فرار کنم تهش تویی پس تا وقتی وقت هست لطفا همین جوری بمون.
با تشکرات فراوان. بوس بهت.