- پست شده در - دوشنبه, ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۲:۰۰ ق.ظ
- ۱۹۴ : views
- : Likes
- ۱۵ : Comments
- : Categories
the day
صدای خش خش کنار رفتن پتو و چرخیدن روی تخت.
صدای خوردن ظرف های آشپزخونه بهم.
بوی ملایم آردی که داره می پزه
"امروزه."
صدای خش خش کنار رفتن پتو و چرخیدن روی تخت.
صدای خوردن ظرف های آشپزخونه بهم.
بوی ملایم آردی که داره می پزه
"امروزه."
اگه میتونستم اینجارو ویس میگرفتم توضیح میدادم ولی نمیشه.
-اینکه پست چیز خاصی نداره بخاطر اینه که ذره ذره حسش نکردین. چیزایی که نوشتم معمولا برای هممون آشنان و خب مغزمونم خلاقه. حتی خودتون میتونین همه ش رو توی یک ساعت حس کنین. اگه تصورش کردین بازم چیز خاصی نداشت میتونین بگین خوب نیست من قبولشون میکنم.
-عکسای دیگه ای هم بود ولی همینم جادوی برد lefv منو بهتون نشون میده نه؟
-پست انگیزشی هم نیست فقط توت فرنگیه.
-و اینکه هق هیچ آهنگی بهش نمیخورد.
-رند شد>
میدونستین از لحاظ عددی توی فهرست مطالب این صد و یکمین پستمه. اولین جریان صدمیش بود. کلا حس قشنگی به دوتاشون پیدا کردم یهو.
:)
این خیلی چیز خاصی داشت.
خیلی پست خاصیه.
حسم موقع خوندنش و تصور کردن تک تک کلمه هاش. >>>>>
اووووووم
خیلی خوب بود
فقط "پس امروز خودمو از خودم نمی گیرم."
دلیلای کوچیک برا زندگی...
گفتی... توی یه ساعت
من همرو توی یه لحظه و یه روز تصور کردم
چجوری بگم انگار تو یمغزش این احساساتو و صداها و حس هارو تجربه میکرد
برای آهنگ اوپنینگ اول اکادمی قهرمانی من رو امتحان کن:)
از نظر محتوا بهش نمیاد البته*-*
ای کاش طولانی تر بود... :")
خیلی جالبه *-* دفه های بعد کامل تر بنویسی خیلی بهتر میشن *-*
عهه هوورااا
خیلی عجیب و قشنگ بود.:")
*عجیب از نوع خوبش
رفت خودکشی کنه منصرف شد برگشت
خوبه ادم دلیل های کوچیک داشته باشه ولسه شروع روزش
+ من از این دلیلا ندارم
خوشحالم که بدون نزدیکی با توت فرنگی میتونم بوشو حس کنم
سلام. سلام.سلام.:).
چقدر قشنگ نوشتین،یاد دایه مکفی و سارا کورو افتادم:).
سفره ی زیر توت فرنگیا خیلی خیلی خفنهَ:).
نوشتن از حسم موقع خوندن این پست کمی سخته. عجیب بود و زیبا. خاطره انگیز. انگار کلمات کمی توی ذهنم برا توصیف پیدا میشن.
همزمان توی گوشم یه آهنگ داشت پخش میشد که "از نظرم" به شدت روی این نوشته ها نشست. بهتره بگم، نوشته ها و تصاویر.
https://youtu.be/9eWewdTkghM
این آهنگ.