نوت معرفی | گوشِ شنوایِ آقایِ ماهی | داستان های lefv غنچه شوید
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
The angel who fell from heaven
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۴۰ ب.ظ
  • ۳۹۷ : views
  • ۷ : Likes
  • ۷ : Comments
  • : Categories

فرشته‌ی فراموشی

 

سالها پیش کسانی بودند.. سالهایی که ما نبودیم. کسانی که باز هم ما نبودیم.

میان کسانی که ما نبودیم و در آن سالهایی که وجود نداشتیم از دست فرشتگان بهشت آبی به خاکی ریخته شد. با دمیده شدن روح به آن، خاک به گِل و گِلی به آدمی تبدیل شد. اما از گِلی که مالِ وجود ما نبود مقداری اضافه آمد. فرشته ها وقتی گِل را دیدند، ترسیدند. به هم نگاه کردند. از دور بال های خاکستری ای را دیدند که نزدیک می‌شود.

به سویش دویدند، دورش حلقه زدند، دستش را کشیدند و روحش را درون گِلی که اضافی بود زندانی کردند. فرشته می‌دانست مشکلی وجود دارد. خبری از مسخره کردن ها و اذیت های همیشگی نبود ولی با این حال خراش های نسبتا عمیقی دستش را آزار می‌داد. تا خواست چیزی بگوید چیزی اطرافش را فشرد. چیزی شبیه به جسم.

درحالی که داستانش از اول نوشته می‌شد سلول به سلول دوباره متولد شد. تشکیل بافت ها، اندام، استخوان ها، دوباره گشودن چشم ها، این بار دیدنِ بهشت، بوییدنِ بهشت، شنیدن بهشت، چشیدنِ بهشت و در نهایت؛ نام گذاری. اما هیچ فرشته ای نامش را به یاد نداشت. به او نگاه کردند، فکر کردند، در زمان سفر کردند، اما هیچ کجا هیچ کسی فرشته را صدا نزده بود.

معمولا کار فرشته هاست. در گوشی با مادر ها حرف میزنند. اسم فرزندانشان را زمزمه میکنند. اما تکه ای گلِ اضافی قرار نیست مادری هم داشته باشد. اصلا قرار نیست بچه باشد. فرشته ها در انتخاب اسم سخت ناتوانند. اسم هر کسی بخشی از آینده‌ی آن است و آنها نباید هیچ سرنوشتی را تغییر بدهند.

در میان موج های افکار فرشته ها صدای پای کسی به گوش رسید. همان کسی که رنگ از رخ فرشته ها میپراند. اضافی را بردند غافل از اینکه او داشت از درون می‌مرد. او را لبه‌ی بهشت گذاشتند. اضافی به آنها نگاه کرد. با نگاهش گفت، التماس کرد و در لحظه‌ی آخر فریاد زد. «به یاد داشته باشید، من را فراموش نخواهید کرد». و افتاد.

بدانید هیچ فرشته ای در کالبد یک انسان زنده نمی‌ماند. بدانید هیچ فرشته ای بی‌گناه نیست، بی‌گناه نمی‌ماند. اضافی از بهشت سقوط کرد، در میان ابر ها جان داد و جسم انسانی تهی به زمین رسید. کسانی که ما نبودیم از خانه هایشان بیرون آمدند و دشتی را دیدند پر از گل های کوچک آبی. هزاران گلِ آبی با هزاران صدای مختلف که نجوایی یکسان داشتند.

«فراموشم نکن».

۷ عدد کامنت برای این مطلب ثبت شده است
  • Marcis March

    میتونین با گوش دادن به legends never die بخونینش. وقتی داشتم مینوشتم فقط همینو گوش دادم.

    +یادم رفت.. به نوت معرفی هم سر بزنین>

  • Marcis March
    ⁦(灬•‿•灬)♡⁩
  • H

    (:

    میشه مسیر ایده اشو بگی؟ این از قسمتای جالبشه 

    بسی قشنگ... و متناسب با تم😁👌

  • Marcis March
    یه جایی خوندم خدا وقتی داشته برای گلا اسم میذاشته فکر میکرده تموم شده که یکی از اون گوشه بهش گفته فراموشم نکن.. خداعم گفته پس اسمت همینه. فراموشم نکن. بعدش میخواستم درباره یه چیز دیگه بنویسم که کلا داستانش در نیومد ولی میخواستم حتما باشه.. امروز که شروع کردم تایپ کردن این اومد یهو.
    یوهی^^
  • H

    وای نت معرفیش...

    عکسش خوب بود پسندیدم 

    و بدون اگه معلم ما میخواست ارایه هاشو دربیاره بدبختمون می‌کرد(این میزان حس آمیزی🙃)

  • Marcis March
    :>
    حس آمیزی آرایه مورد علاقه‌ی منه. بعد تشبیه البته.
  • 🎼  کالیستا

    آه چی بگم من؟ :")

    پیوند.

  • Marcis March
    وای مرسی
    احساس ایگنور شدگیم پریدㅠㅠ
  • Nobody  -

    خدایا.

    خدایااااا.

    *بغض می‌کند*

    چجوری انقدر قشنگ بود؟

    دلم می‌خواد ری‌پستش کنم اما وبلاگ بسته‌ست. پس فعلا فقط پیوندش می‌کنم.

  • Marcis March
    نههههه بغض نکننن
    نمیدونمم
    وای او هم بغض میکند*.. بهتر باشی سمفونی چان. یادتم باشه هروقت خسته شدی برو کنار آب^^
  • Marcis March

    من هیچ وقت اینو یادم نمیییرههه

  • Marcis March
    بهتره همینجوری که میگی باشهههه
  • 🎼  کالیستا

    اینننن.

  • Marcis March
    الان که دوباره میخونمش خیلی بهتر شده نمیدونم اونموقع چرا یه حس نسبتا بدی بهش داشتم..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی