نوت معرفی | گوشِ شنوایِ آقایِ ماهی | داستان های lefv غنچه شوید
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
The angel who fell from heaven
Marcis March
Marcis March

DS2 | hugging

 

آغوش اول.

ترسیده بودی. کنون میفهمم از همه چیز، همه کس می ترسیدی. بعد از اجراهای روزانه ی بهشتی ات فرار کرده بودی. درست مثل امروز. می دوییدی. نمی دانم چرا، نمی دانم چگونه ولی در را دیدی. از آن گذشتی. زمین را با قدم هایت مقدس کردی و من؟ ایستاده بودم. به تو می نگریستم و اشک هایم می جوشید. وقتی من را دیدی؟ دوییدم. رد نشدم. برای اولین بار از جسمی رد نشدم. آرتور نواخت و نوای پیانو خانه را در بر گرفت. این بار ولی تو از آرتوری که نمی دیدی نترسیدی. در آغوشم آرام گرفتی.

آغوش دوم.

هر روز می آمدی. می گفتی اینجا تنها جاییست که از آن نمی ترسی. فردا و فردا هایش می دانستم که می آیی. چشمانم می درخشید. آرتور بیشتر می نواخت. مارگارت کمتر خم می شد. حتی باری پیشانی ام را بوسید. همه ی اهالیِ عمارتِ فراموش شده ی من، بدون آنکه حتی حضورشان را بی صدا حس کنی از حضورت خوشحال بودند. ستاره ای بودی که در هیچ کجای کهکشان هم عنصری مثلت کشف نشده بود. ما نیز دانشمندانِ کاشفِ ناخواسته ی این عظمت بودیم.

باز هم آغوش

کنارم نشستی. دستانم را برای تجسم تپش های پرستو مانندت از هم گشودم. درد داشت. گفتم زمزمه هایی که می شنوی، برای من و افراد خانه فریاد هایی به سان آذرخش هاست. لمس های ملایمی که حس می کنی، سفیدی بدنت را به قرمزی و سپس بنفشی یاقوت می کشانند. من زجر می کشم. ستاره ام را در جهان خودم پیدا کردم. ولی دستم به آسانی به او نمی رسد. از تصوراتم پوزخند زدم. تو نمی فهمیدی. هرگز نمی فهمیدی.

آغوش آخر.

وقتی زمین خوردی. وقتی قرصت را برای هزارمین بار از بین دستان سردت بیرون آوردم تمام شده بود. نمی توانستم. یا تو باید به دنیای من پا می گذاشتی، یا دور می شدی. اینجا تنها کسی که ذره ذره سیاه می شد تو بودی، و خونی که از حنجره بیرون می زد برای من. 

________________________

 

-بازم ادامه دارههه

-و حدس بزنین چی؟ عوض شد. یوهاهاها

-عکسشونم دیدین:>

۱۰ عدد کامنت برای این مطلب ثبت شده است
  • Marcis March

    نباید پیش نویسش میکردم که اینهمه بیاد عقب..

    گم میشهㅠ-ㅠ

  • Marcis March
    اشکال نداره بچم⁦( T_T)\(^-^ )⁩
  • H

    👌👌👌👌👌

    موندم چجوری به ذهنت میرسه (:

    با قدرت ادامه بدههههههههه

     

  • Marcis March
    ⁦(~ ̄³ ̄)~
    با خوندن>
    چمششش
  • H

    عکساشوووون 😌

    ینی بعدی چی میتونه باشهههه 

  • Marcis March
    وای دیدی..
    یوهوهوهوهوهو
  • زری ...

    عههه

    روح رد نشو....

  • Marcis March
    آرههههه
  • ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

    عررر این خیلی خوب بود*----*

  • Marcis March
    گفتم صبر داشته باشین همانا همه صبور را دوست تر میدارند.. هنوز مونده تا تموم شه-^-
  • ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

    تصحیح میکنم:این خیلی خوبهههه و قراره خوب ترم باشههه 

  • Marcis March
    وای وقتی اینجوری میشه حس میکنم قراره بعدیارو گند بزنمㅠ-ㅠ
  • ‌n_n Negari

    مغزم : ارور 

  • Marcis March
    خنده های شیطانی*
  • Nobody  -

    وای گاد.

    مغز هارو-چان از طلاست.

    ولم کنیننن مثمبضمثبمضمبضثبضب.

    می‌شه یه رود ازش درست کنی که پیوندش کنم؟ :")

  • Marcis March
    سمفونی چان منو آب میکنیییییㅠ-ㅠ
    وای وای.. آره فقط دنباله دارا رو میذارم توش... این کوچولوعه تکی بخواد باشه
    بازم وای⁦(╥﹏╥)⁩
  • ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

    یه سوال‌..کدوم متن‌ت رو از همه بیشتر دوست داری؟=)

  • Marcis March
    وای این خیلی سخته. بهار رو(پست هشتمه). هنوز هیچی بلد نبودم ولی از اعماق وجودم نوشتمش...ㅠ-ㅠ
  • Aki :|~

    طوری که صدای آدم فظاییا توی مغزم می پیچه و گیج شدم:

    ولی خیلی زیبا بود...مخصوصا آغوش دوم :">...

    الان بگم این دوتا زوج خیلی کیوتن یا که چییییی؟TT

    *زیبا زیبایی*

  • Marcis March
    لبخند میزند*
    دچار عذاب وجدان میشود که تهش به خوبی و خوشی تمام نشده است*
    شاید ادامش دادم ولی.. خیلی یهویی مثلا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی