نوت معرفی | گوشِ شنوایِ آقایِ ماهی | داستان های lefv غنچه شوید
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
The angel who fell from heaven
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - سه شنبه, ۸ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۱۹ ب.ظ
  • ۱۳۲ : views
  • ۰ : Comments
  • : Categories

نقاب جدید

تا حالا دستت به خون کسی آلوده شده؟

خودت رو چطور تا حالا خون خودتو ریختی؟

اما من از روزی که صدای گریه هامو کشتم هرشب نقابی رو که به چهرم زدم تیکه تیکه میکنم.

خون هردوشون نرم و خاکستریه و وقتیم که خشم میشه مثل سیمان سفت میشه با هیچ چیزی هم پاک نمیشه.

هرروز میخوام نقابم رو بالا بیارم اما چیز بیشتری جز عق های خالی نسیبم نمیشه.

ولی شب ها که تیکه های نقاب رو توی سطل متفاوت از دیشب خالی میکنم با دست و پای خشک و سیمانی کنج اتاق جمع میشم تا فردا که درو باز میکنم و نقاب جدیدمو پشت در توی سبد پیدا میکنم.

درسته که بدون نقاب من، منم.

اما منی دیگه توی جهان زندگی نمیکنه.

۰ عدد کامنت برای این مطلب ثبت شده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی