نوت معرفی | گوشِ شنوایِ آقایِ ماهی | داستان های lefv غنچه شوید
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
The angel who fell from heaven
Marcis March
Marcis March

𝔖𝔞𝔩𝔢 𝔬𝔣 𝔐𝔞𝔯𝔟𝔩𝔢 𝔖𝔱𝔞𝔱𝔲𝔢𝔰 𝔬𝔣 𝔱𝔥𝔢 ℭ𝔥𝔲𝔯𝔠𝔥

 

مرمرین، زیر نگاه هایی که آبشار نجاست بودند روی سکو ایستاده بودم.

پارچه نازک کثیفی که آنها را برای دیدنم حریص تر میکرد.

چشمانم را که باز کردم آنجا بودم. هنوز قفسه سینه ام تیر میکشید و به نفس نکشیدن عادت نداشتم. اول پیوسته صدای همهمه مردان و بوی سیگار برگشان را فهمیدم، بعد -همانطور که به تاریکی- چشمانم به تور هم عادت کردند و رفت و آمد ها واضح شد. سالن زیر نگاهم برای یافتن شخصی آشنا پوزخند میزد غریبه ها چند دقیقه ای می ایستادند و اگر چیز خاصی نمیدیدند آنجا را ترک میکردند. ناخوداگاه جملات را تکرار میکردم.

"آرامش خوشی را به همراه دارد، هیچ نگاهی روی تو نیست، صدای قدم های پشت سرت توهم است، اگر از ته دل بخواهی حتما انتخاب می شوی، همیشه برایت بهترین را می خواهیم."

از خودم عصبانی بودم اما اکنون میدانم تاثیری که کلیسا رویم گذاشته فراتر از توانایی من برای مقابله است. روز های اول دلتنگی برای جولیا ورای تصوراتم بود، دستانم برای در آغوش گرفتن خیالش، انگشتانم برای لمس موهای نارنجی قشنگش و چشمانم برای دیدن کک مک های بیشمارش بی تابی میکردند .مدام فکر میکردم ما که همه "نباید" هارا زیر پا گذاشتیم. "نباید" آخری چه قدرتی داشت که حتی فکر شکاندنش راهم نمیکردیم؟ فقط باید فرار میکردیم و پنهان میشدیم. استعدادش را داشتیم بارها قبل از رسیدن بقیه راهبه ها جایی مچاله شده بودیم که نفهمند باز هم کار ماست. اینکه چرا فکر فرار راهم نکردیم همچنان برایم جزو مجهولات است.

غرق شده در این افکار پارچه را برداشتند و مرا به عنوان هدیه ویژه آن شب به نمایش گذاشتند. لبخند ها را تشخیص نمیدادم در جواب همه لبخند میزدم و نمیدانستم مغز های کوچکشان معصومیت را فقط نمادی برای پوشاندن میدانند. صداهایی که بلند شد، دست هایی که بالا رفت،  قیمتی که هربار به صفرهایش افزوده میشد و در نهایت چکشی که ندایش از ناقوس هم کشنده تر بود. فروخته شده بودم. همزمان با بلند شدنم روی دستانشان چشمانم را بستم.

"نباید از خانه دور شوی، کلیسا امن ترین پناهگاه توست"

زیادی از خانه دور شده بودم...

 

_______________________________________

 

-ادامه داره

-وی از قسمت سوم آکادمی آمبرلا باهاتون صحبت میکنه.

-این روزا Handle it و فقط Handle it

۰ عدد کامنت برای این مطلب ثبت شده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی