چرخش و حرکت. چیزی بین آویزان شدن و معلق ماندن در مکانی نامعلوم و زمانی نامشخص. گویی شاهد سنگینی بی نهایت جرمی یکسان بوده، فشرده شدن، متراکم شدن. به هسته اش وصل شده و بعد انفجار مانع دیدن شکوهش شده. انفجار درونی مهیبی که او را وادار به چرخش و حرکت کرده. چیزی بین آویزان شدن و معلق ماندن در مکانی نامعلوم و زمانی نا مشخص.
فرستتتتتxD
باهلو:"
خوفی
وبلاگت.خیلی.تمش.خوشگلههههههههههههTTTTTTTTTT
چقد تی نوشتم*:ا
اره دیگه همین خدانگهدارXD
چه باحاال و دوباره نیاز دارم بخونمش تا کانسپتشو بفهمم...
وای خداااا
خیلی خوبههههه
این که با یه غلط به همچین موضوعی برسی واااااای
خسته نباشی
چقدر قشنگ! کلمات برای توصیف کمن...
به عنوان یکی که سرش توی ستاره هاست، از خوندنش خیلی لذت بردم. ممنون که نوشتیش. 3>
وای.
آقا.
این...
چجوری انقدر ایده ای که برای پست هات داری و طوری که مینویسیشون قشنگن؟ :_)
واسه این هیچی ندارم.. خیلی خوبه که بهش رسیدی خیلی قشنگه >
