نوت معرفی | گوشِ شنوایِ آقایِ ماهی | داستان های lefv غنچه شوید
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
𝖘𝖕𝖗𝖎𝖓𝖌
The angel who fell from heaven
Marcis March
Marcis March
  • پست شده در - شنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۳۵ ب.ظ
  • ۱۳۱ : views
  • ۲ : Likes
  • ۳ : Comments
  • : Categories

seen

نشسته ام. همه دورم حلقه زده، نگاه می کنند،

نگاه می کنند،

نگاه می کنند

 

توهم آنجایی. پنهان شده پشت چند نفر، نگاه می کنی،

نگاه می کنی،

نگاه می کنی.

 

دست هایم یک جا بند نمی شوند. دست هایت را مشت می کنی.

من نگاه را می خوانم؛ چند نفری می خواهند جلو بیایند و توهم از آنهایی.

اما هیچ کدام نمی آیید. فقط، نگاه می کنید،

نگاه می کنید،

نگاه می کنید.

 

نور آژیر ها از سایه افراد تماشاچی بیشتر می شود اما کسی کنار نمی رود و توهم از آنهایی.

صدای آژیر ها بلند می شود و چند نفر کنار می روند. جمعیت فشرده تر می شود.

کسی نمیخواهد چیزی را از دست بدهد و توهم از آنهایی.

آژیری ها پیاده می شوند. صورت یکی جمع می شود؛ تازه وارد است. گوشه ای ایستاده، نگاه می کند.

نگاه می کند،

نگاه می کند.

 

می خواهم بگویم کسی اگر نبود بهتر از حال کنونی خودم بودم، نمی توانستم.

بگویم زیر نگاه کسانی که قضاوت می کنند هر چیزی خورد می شود، نمی توانستم.

فقط همه ناتوانی هایم را در چشمانم ریخته و به آژیری ها نگاه می کنم،

نگاه می کنم،

نگاه می کنم.

 

مرا بردند و پراکنده شدن تماشاچی هارا حس کردم. اما کم نبودند کسانی که زیر سایه نگرانی همچنان خیره بودند.

و توهم از آنها بودی با این تفاوت که احساسات تو نسبت به دنیای خاکستری آنها، رنگی بود.

حالا که نه تو نه هیچ نگاه دیگری را تحمل نمی کنم آسوده دراز می کشم.

سر آژیری ها گرم چیزهایی جز خود من و نگاه کردن به من است. جز آژیری تازه وارد. او همچنان نگاه می کند،

نگاه می کند،

نگاه می کند.

 

و من چشمانم را می بندم.

 

-ستارش دوباره روشن شد؟ عذرخواهی دستم خورد فقط..

۳ عدد کامنت برای این مطلب ثبت شده است
  • سَمَر ‌‌

    یکم بیشتر توضیح میدی در موردش؟

    خودم احساس کردم راوی دستگیر شده یا یه همچین چیزی. یه ربطی هم به مرگ داره، نه؟

    +توصیفات رو دوست داشتم.

  • Marcis March
    راوی زخمی شده.. عامل زخمی شدنش در رفته و کسیم همراهش نبوده.
    یه همچین چیزی.
    مرسی^^
  • سَمَر ‌‌

    آها. یه بار دیگه با این دید خوندم، جالب بود:>

    اونجا که از قضاوت و اینا گفتی، حس کردم عامل زخمی شدنش بین مردم وایساده ولی اون که خودش ضربه دیده داره زیر نگاه‌های پر از قضاوت عذاب میکشه.

  • Marcis March
    دوم شخصی که اونجا وایساده بود کسیه که همش کمکش میکرده.. جز این حست درسته
    ولی اگه یه سری چیزاش باهم جور در نمیاد واسه اینه که دو سه روزه هی دارم بهش فکر میکنم هردفعه عوض میکنم یه تیکشو-^-
  • سَمَر ‌‌

    هوم..

    اگه به اون قسمت بین همه خاکستری ها رنگی بود بیشتر توجه می‌کردم درست میشد:'>

    خیلی درک میکنم، خیلی-^-

  • Marcis March
    هق خوبه مرسی::"
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی