- پست شده در - يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۰، ۰۱:۲۰ ب.ظ
- ۱۸۰ : views
- : Likes
- ۵ : Comments
- : Categories
لیمو ترش
کلاسور پارچه ای نازکش رو روی سرش گذاشت و با دست خالیش زنگ زد. نوک زبونش به خاطر حفظ تعادل کمی بیرون مونده بود و احتمالا پلاستیک ها پوست دستش رو قرمز کرده بودن. فشار دستگاه ضبطی که توی جیبش بود کم کم داشت از کنترل خارج میشد سعی کرد با فکر کردن به اینکه سارا قراره چه واکنشی نشون بده حواسش رو پرت کنه که ماما مل در رو باز کرد. مثل همیشه تپل و گرد بود با همون گونه های صورتی، موهای سفید قرمزِ بافته شده و چشمای گرد. البته که هنوز هم انتظار نداشت اونو اینجوری ببینه اما کم کم عادت کرده بود و حداقل مثل دفعه های اول شوکه نمیشد و غش نمیکرد. درواقع از وقتی سینت و تاد دخترشون رو تنها گذاشتن دیدنش جلوی در این خونه برای هیچ کس اتفاق عجیبی نبود.