- پست شده در - شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۱۰ ب.ظ
- ۲۴۱ : views
- : Likes
- ۸ : Comments
- : Categories
سِر رابرت
ما همیشه توی مدرسه همون "بچه متوسط" ها هستیم. نه شلوغ هایی که همیشه توی دفتر باشن و نه درس خون های رو مخ. فقط متوسط. هیچ وقت هیچ معلمی حوصله سروکله زدن باهامون رو نداره. بهمون درس میدن؛ ولی نه اونا زیاد توقع یاد گرفتن از مارو دارن، نه ما چیز هایی که نمی خوایم رو یاد میگریم. در واقع توی کل زندگیمون هیچ کس جز سِر رابرت هیچ توقعی ازمون نداره. هیچ چیزی ازمون نمی خواد. میدونید سِر پایین ترین رتبه بین عنوان های موروثی رو داره؟ برای همینم همیشه بهش می گفتیم سِر رابرت. فکر میکنه میخوایم تحقیر یا اذیتش کنیم ولی من صداش می کنم سِر چون مرتبه داره. بازم از ماها بالا تره. و صداش می کنم سِر چون هربار با گفتن سِر کنار تمسخر میتونم حسادت و گاها تحیر رو توی چشمای بقیه معلما ببینم. پسر این خیلی حال می ده.
آخرین روز خانم بیکسبی رو خوندید؟ سکسکه رو چی. اونو دیدید؟ سِر رابرت تنها ستاره قطبی ماست که توی دسته خوب ها قرار می گیره. نه اون مثل ناینا باحال درس نمی ده یا مثل خانم بیکسبی جمله های معروف نداره ولی ما رو داره. اون میگه ما تنها باهمیم و این خیلی قدرتمند تره. شما باید بدونید متوسط ها عضو اکیپ خاصی نیستن. ترجیحا تکی کار می کنن چون معمولا سلیقه های متفاوتی دارن. مثلا لینا تنها کسیه که به همه ی مواد آرایشی حساسیت داره ولی دوست داره همیشه خوشگل باشه. اون یه مکانیک عالیه. خب، کسی تحویلش نمی گیره. هممون مثل لیناییم. اگه ضعف های زیادی داریم نقاط قوت قوی ای هم داریم که وقتی تنها و باهمیم عالی می شیم.
اینا همه رو گفتم که به سِر رابرت برسیم. اون توی خونه زندانی شده. درواقع نشده. چجوری بگم. اون داره بچه دار می شه و نمیتونه بیاد مدرسه. نه اون خودش بچه دار نمیشه حالتون خوبه؟ همسرش بارداره ولی اون مرخصی زایمان گرفته که مراقبش باشه. نمیدونم توی دفترم همینو گفته یا نه ولی اونا بهش مرخصی دادن. بچش خب، معلوم نیست که دختر یا پسره. البته من به بچه ها گفتم که دختره چون روی پنجره اتاقشون چند تا کاغذ صورتی دیدم. اگه بچه سِر رابرت دختر باشه باهاش ازدواج می کنم. من اونو خوشبخت خواهم کرد و گاهی با سِر رابرت شطرنج بازی می کنیم. نه مطمئن باشید با لینا ازدواج نمی کنم بین خودمون بمونه ولی خیلی هم خوشگل نیست.
چند وقته که سِر رابرت دیگه کلا بیرون نمیاد. یا وقتی میاد چیزی رو با عجله می خره و سریع بر می گرده خونه. قشنگ معلومه همسرش داری خر سوا.. اهم.. داره کلی کیف می کنه. خب اون همسر آینده ی منو بارداره و نباید بهش فشار بیاد از این جهت کاملا بهش حق میدم. ولی بچه ها بهش حق نمی دن. پس تصمیم گرفتیم همگی از خونه هامون یه نردبون برداریم و نقشه ی فرار از خانه رو روی سِر رابرت هم امتحانش کنیم. با آروم ترین ورژنی که تا الان از همدیگه دیده بودیم نردبون هارو گذاشتیم پشت پنجره و دیوار و ستون.
بماند که همسایه بغلی از شدت سکوت عصبانی شد و سگش رو باز کرد. نگران نباشید زنده ایم و گاز گرفته نشدیم ولی شاید.. باید یکم ساکت تر می بودیم. نمیدونم. وقتی از محکم بودن همه ی نردبون ها مطمئن شدیم با سنگ های کوچولو خیلی خیلی آروم به پنجره ضربه زدیم. ترک خورد ولی نشکست. این خیلی خوبه. بعد سِر رابرت اومد بیرون. با اون کلاه کوچیک و حالت نگاهش فهمیدیم اتفاقی افتاده. جک ازش پرسید که خوبه؟ و دیدیم که داره گریه می کنه. گریه می کنه و بزرگ ترین لبخندی رو که تا حالا دیده بودیم روی صورتش نشوند.
همسرم به دنیا اومده بود. همسر کوچیک و زشت من. سِر رابرت، همسرش، و من خیلی خوشبختیم که همچین دختری توی زندگیمون پا گذاشته. از هفته ی دیگه که مادر بزرگ همسرم بیاد و ازش مراقبت کنه، سِر رابرت هم دوباره میاد مدرسه. تا اون موقع هرروز با بچه ها جلوی خونشون صف می بندیم و چیز هایی که مامانا بهتر بلدن رو بهش تحویل می دیم. ما یکی از بهترین معلم هارو داریم و با اون یکی از خوشبخت ترین متوسط هاییم. (هرچند بعید می دونم وقتی به سِر رابرت بگم دخترش قراره باهام ازدواج کنه اینجوری بمونه)
_________________________________
-تا آخرش خوندین؟ خسته نباشین.
-این اولین باریه که گوینده پسره.. بگین که خوب شدهT-T
-حس کردم ننوشتن هام زیادی شده.. و این جبرانش کرد.
-عکسش مال همون پوشه ایه که میتونم برای تک تکشون همچین چیزایی بنویسم.
-چند تا معلم خوب داشتین؟ چی درس می دادن؟
-خاله من معلم علوم پنجم و شیشمم بود. با اینکه همیشه 19/75 میگرفتم و همون 25 صدم هم بهم نمی داد ولی یکی از بهترین معلم هایی بود که داشتم. مامان هم. اینو توضیح نمی دم. برای راهنماییم پست جدا لازمه. خستتون نمی کنم.