- پست شده در - سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ۱۰:۰۰ ق.ظ
- ۲۶۳ : views
- : Likes
- ۱۲ : Comments
- : Categories
سی روز - سی جمله از بیان
عام خب از اونجایی که نمیخواستم نباشم ولی دلیلی برای بودن هم نداشتم اولین چالش سی روزه قشنگ خودمو پیدا کردم>
بین خودمون بمونه یکی دیگه دارم که مال زمستونه و نمیشد الان ازش استفاده کرد..
چالش از وب سلین اومده توضیحشم این جا هست دیگه. (میدونم شاید باز نشه همون اخر میذارمش)
---
روز اول:
یه بار تمام شب میشستم با آدما صحبت میکردم، انگار که بهشون گفته باشم " چند میگیری داستان زندگیتو برام بگی؟"
---
روز دوم:
بهار برای من مثلِ یه پشمک صورتیِ بزرگه که بعد از کلی هیجان و بالا و پایین پریدن تو شهربازی به دستت میرسه و تو ذوق مرگ از این حجمِ صورتی گوگولی نمیدونی سرتو به کدوم دیوار بکوبونی.
---
روز دوم:
من اصولا زیاد فکر می کنم.
نه این که آدم فیلسوفی باشم، فقط فکر کردن رو خیلی دوست دارم.
---
روز سوم:
بعضی از اتفاقایی که افتاده ، نیفتاده و من فکر میکردم که افتاده.
بعضی از اتفاقایی که نیفتاده ، افتاده و من فکر میکردم که نیفتاده.
---
روز چهارم:
این دسته مبل ها شبیه آدم های قشنگ دکوری هستند که هیچوقت کنارشان احساس راحتی نمیکنی.
---
روز پنجم:
لبخند میزنم! خیلی وقت بود که جا نخورده بودم! داستانِ جالبِ سه خطی!
---
روز ششم:
شاید باید مدتی ناپدید بشم و از آسیب دیدن و آسیب زدن در امان باشم. شاید متوجه نیستم که همون قدری که دارم از دیگران آسیب میبینم؛ بهشون آسیب میزنم، یا شاید حتی بیشتر.
---
روز هفتم:
خسته کننده ترین کار ممکن اینه که سعی کنی با کسایی که ازشون متنفری خوب برخورد کنی.
-نوا
---
روز هشتم:
ولی من واقعا توی ساعت 6 و 7 صبح احساس آرامش میکنم:))
طلوع خورشید واقعا قشنگه و همه ی خونه توی یه سکوت آرامش بخش فرو رفته و من عمیقا احساس شادی میکنم~
-موچی (سانT-T)
---
روز نهم:
سالهاست که یا پنهانی غلط میکنم یا بابت غلطهایی که میکنم در حال روشنگری هستم و یا برای اینکه لجباز و عجیب و قانونشکن دیده نشوم، خیلی از غلطهای دلخواهم را نمیکنم!
---
روز دهم:
ما انسانها همه دیوونهایم. اما به خاطر ظاهر فریبندهمون، به خاطر گذر فریبندهی زمان، به خاطر مجموعهای از فریبها که تحت عنوان "زندگی" میشناسیمش، غالباً متوجهش نمیشیم.
---
روز یازدهم:
من روانیِ تماشا کردن غروب و طلوع افتابم ... دیونه ی نگاه کردن به آسمون
-فآطم
---
روز دوازدهم:
ما یک روز تمام می شویم. هر چیزی که مربوط به انسان است روزی به پایان خواهد رسید.
---
روز سیزدهم:
«آنچه از دستم برمیآمد با آنچه دلم میخواست انجام دهم منافات داشت».
---
روز چهاردهم:
خواستم پیامبروار ببخشم, نتوانستم.تا یک هفته بعد از آن,ثانیه ای نبود که به آن ها فکر نکنم.
---
روز پانزدهم:
- ببین علی ، برای دوست داشتن بعضی چیزا اصلا لازم نیست بزرگ بشی.
علی داد زد : اما برای داشتنشون آره.
---
روز شانزدهم:
من بازم لبخند زدم. چون تو اگه این فکرو کردی فقط یه احمقی!
---
روز هفدهم:
همراه، همدم، همدل، هم قول، همنیشن، همساز، همخوان، همکار، همدست، همزاد، همزاد، همسر، هم گروه، هم سفر، هم صورت، هم نفس، همدرس، هم سیرت، همخواب، همسایه، هم آوا، هم عنان، همرنج، همقدم، ...
---
روز هجدهم:
معمولا قلب ادما رو به انار یا سیب سرخ تشبیه می کنن.
اما قلب اون، با توجه به هیکلش، حتما یه هندونه بود.
---
روز نوزدهم:
دستها مقدسن، دستهای تو بیشتر رفیق!
-آرام
---
روز بیستم:
می دانی آرامیس ما خودمان می دانیم که نامه ی هاگوارتز برایمان نمی یاید.
---
روز بیست و یکم:
من برای هر کلمه سخنم در به در به دنبال تشبیهی ادبی می گردم..
تو برای هر ثانیه عادی حرف زدنت مرا لغت نامه نیاز می کنی..!
---
روز بیست و دوم:
اتاق کوچیکه برای حرفام ازم دلیل نمیخواد. انگار فقط گوش میده. فقط گوش میده و میزاره بهش تکیه کنم.
---
روز بیست و سوم:
و من از این گلوله های خانه خراب کن که اشک به چشمانم می آورند متنفرم.
-سمفونی چان
---
روز بیست و چهارم:
متاسفم که باورت نکردم؛ چون من یک زمینی ام.
-کیدو
---
روز بیست و پنجم:
این بیبیدی بابیدی بو ها جادو می کنن! فقط کافیه امتحانشون کنی.
-پری چان
---