- پست شده در - شنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۵۵ ب.ظ
- ۲۸۶ : views
- : Likes
- ۲ : Comments
- : Categories
من بهار نیستم اگه...
بهار نیستم اگه
- آخرش خودمو با چیزایی که میخونم کور نکنم.
- برای رشد گیاها بیشتر از خودم ذوق نکنم.
- هردفعه قبل کانون دستامو از شدت استرس قطع نکنم.
- بعد از هربار نوشتن چیزی ده بار نخونمش و ازش ایراد نگیرم.
- و با هر تعریفی ازش مثل تیتاب دیده ها نشم.
- هربار توی آشپزی شکست نخورم.
- در خفا برای آیدلام فنگرلی نکنم.
- گلدوزیامو بیشتر از همه طراحی ها و نقاشیام دوست نداشته باشم.
- هر ماه یه دوره "من حالم بد شده و نمیدونم چرا ولی شما باید اینو بفهمین" نداشته باشم.
- به حرفای معلمم گوش کنم>
- بتونم تنهایی راحت فیلم ببینم.
- یهویی بدون هیچ دلیلی قر ندم.
- هر چیزی رو با استرس جمع نکنم و بعد از زیاد بودنش کلافه نشم.
- ساعت یک، دو کیک پختن برام عجیب باشه.
- بین دوتا چیز که حدودا شبیه همن تضاد نداشته باشم.
- هردفعه برای کسی اسمای جدید پیدا نکنم
- کلا جمع آوری رو دوست نداشته باشم.
- هرچند وقت یه بار بحران "من خیلی کوچیکم همه همسنام ازم بزرگترن" رو پشت سر نذارم و به "خیلیم خوبه کوچولو باشی" نرسم
- با اضافه کردن دویست گرم جرم خوشحال و با کم کردنش خوشحال تر نشم.
- به جای غده اشکی بشکه اشکی نداشته باشم.
- با صدا شدن به اسم جدید از طرف کسی اون آدم رو بیشتر دوست نداشته باشم
دیگه بسه
____________________________________
-چالش از اینجا میاد و با اینکه خیلی میگذره ولی از اول میخواستمش.
-یکم فضای خونه بهم ریخته شده عمو و خونوادش هی میرن بیمارستان و برمیگردن. وی خیلی نگران بیماری ریوی آنهاست واسه همین نشد ادامه اون داستانه (که قرار بود جمعه بنویسمش) رو بنویسم.
-بهار به زودی به حالت اولیه خود باز میگردد>