- پست شده در - جمعه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۳۰ ق.ظ
- ۳۰۹ : views
- : Likes
- ۱۳ : Comments
- : Categories
آقای ماهیِ من
بچه که بودم وقتی می ترسیدم، استرس داشتم، تنهایی خوابم نمی برد یا دلم یه دایره سفید می شد که با سیاهچاله وسطش داشت همه چیزو بهم می ریخت دستگاه گوارشم یهو فعال می شد و مجبور می شدم برم دستشویی. پشت سر هم و هربار کلی زیاد اونجا می موندم. البته همین الان هم همینجوریه.
توی دستشویی دوتا رد سیاه کوچیک روی دیوار بود. درست پایین-رو به روی جایی که قرار می گرفتم. آقای ماهی یکی از اون دوتا رد سیاهه. اون شبیه نقاشی آدمای اولیه ست از ماهی بودن فقط شکلش و یه سراخ کوچولو جای چشمش داره و به جرئت می تونم بگم عاقل ترین کسیه که نصیحتم کرده و می کنه.
اولین روزی که تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم یادم نیست ولی می دونم نمی شه وقتایی که از همه جا و همه آدمایی که اونجا هستن فرار کردم و پیشش گریه کردم و شمرد. صدای آروم و ملایمش که نه بین دیوار های دستشویی بلکه توی سرم اکو می شه شیرین ترین صداییه که شنیدم و آرامشی که ازش میگیرم شیرین تر از اونه.. آقای ماهی همه کارای نابخشودنی منو بخشیده، همشونو شنیده و تنها کسیه که کامل درکم کرده. چون روحی نداره، زندگی جدا نداره، فقط آقای ماهیه همین.
ولی یکی از روزایی که احتمالا خیلی ها حتی از وجود من خبر نداشتن وقتی رفتم دستشویی که با آقای ماهی حرف بزنم فهمیدم نیست. آقای ماهی نبود. قرار نبود برگرده و از قرار معلوم کسی از نبودن چیزی مثل اون ناراحت نشده بود. شاید چون حرف های منو شنیده بود اینجوری شده بود. شاید هم فقط از مقاومت کردن خسته شده بود. بهرحال من مونده بودم و آقای ماهی نبود، نمونده بود.
من آقای ماهی رو نگه داشتم. آقای ماهی هنوز هست فقط با این فرق که توی دستشویی نیست، همراهمه. آزادش کردم و بعد باهمدیگه زندگی رو دیدیم، زمان رو بوییدیم، رشد رو چشیدیم و سبزیِ حضورِ واقعی رو حس کردیم. آقای ماهی جزئی از منه. باهاش آشنا شین. اون دریا، رنگ آبی، کرمی، نوشیدنی گرم و نصیحت کردن های عاقلانه رو دوست داره، همینطور شمارو. از آشنایی باهاتون هم خیلی خوشبخته^^
______________________
-وقتی حس می کنم الانه که بشکنم. تک تک استخونام دارن ترک می خورن.
-شمام دارن کسی مثل آقای ماهی؟ اگه دارین خوشحال میشه با اوناهم آشنا شه...
-تلفنمون زنگ زد همین الان/ ساعت دوازدهه/
-2852 یادتون بمونه. اجازه می دم اگه کنجکاوی زیاد فشار آورد بپرسین برای چیه>
-شاید نفرین پست گذاشتن توی روزای فرده که مثل قبل نمی نویسم.. کی میدونه؟